بسم الله الرحمن الرحیم
ابطال ابدی برهان شر
قسمت اول
با سلام خدمت همراهان فرهیخته عزیز
به لطف خدا در این پست به برهان شر میپردازیم و ضمن اینکه نشان خواهیم داد برهان شر هیچ تضادی با وجود خدا ندارد بلکه نشانه ای از وجود خداوند میباشد .این برهان که بصورت گسترده توسط عموم استفاده میشود بسیار جنجالی و از سوالات مهم هر شخص میباشد که آنرا بی پاسخ میدانند ولی ما در اینجا پاسخ جامع و ساده ای خواهیم داد و مسئله را برای همیشه حل خواهیم کرد.
مقدمه:
مسأله شَر (به انگلیسی: Problem of Evil) که به نامهای برهان شَر، پارادوکس اپیکوری یا شبهه ابیقوری نیز خوانده شده است یکی از قدیمیترین و جدیترین برهانهایی است که برای اثبات عدم وجود خدا اقامه شده است.
[نایجل واربرتون، الفبای فلسفه، صفحه ۴۱]
مسأله شر، که خدای ادیان ابراهیمی (خدای قادر مطلق و خیرخواه اعلی) را هدف گرفته است عموما به عنوان یکی از براهین مبتنی بر شواهد اثبات عدم وجود خدا لحاظ می شود، هرچند گاهی به صورت برهانی استنتاجی نیز از آن یاد می شود.
این برهان تلاش میکند نشان دهد که میان دو قضیه وجود خدا و وجود شر، تناقض وجود دارد، و بنابر اصل تناقض تنها یکی از این دو قضیه میتوانند درست باشند [[عسکری سلیمانی امیری، نقد برهان ناپذیری وجود خدا، صفحه ۳۰۸،۳۱۰]] از آنجا که در وجود شر شکی نیست، صدق قضیه دوم، مستلزم نادرست بودن قضیه نخست است بنابراین خدا نمیتواند وجود داشته باشد.
نخستین صورت فلسفی برهان شر را اپیکورس فیلسوف یونان باستان بیان نمود . قرنها بعد دیوید هیوم به گسترش نظرات اپیکورس در این باب همت گماشت و در خاتمه نوشت: هیچ چیز نمیتواند استواری این استدلال را متزلزل سازد، استدلالی چنین کوتاه، چنین واضح، چنین قاطع.
David Hume. Dialogues Concerning Natural Religion. Project Gutenberg (e-text). http://www.gutenberg.org/etext/4583
جی.ال.مکی از دیگر قائلان به برهان است و کتاب شر و قدرت مطلق را در همین رابطه تالیف نمود. به نظر مکی مسأله شر نه تنها نمایانگر غیرعقلانی بودن باورهای دینی است بلکه ناسازگاری اجزای آنها را نیز هویدا می سازد.
[عسکری سلیمانی امیری، نقد برهان ناپذیری وجود خدا، صفحه ۳۰۹]
جعفر سبحانی مسأله شر را از مسائل مهم در حوزه دین پژوهی می داند و طرح آن را واجد تاریخی به بلندای تاریخ انسان می خواند. [جعفر سبحانی و محمد محمدرضایی، اندیشه اسلامی ۱، صفحه ۱۲۱]
مرتضی مطهری نیز آن را به عنوان اشکالی عمومی [[مرتضی مطهری، توحید، صفحه ۲۵۱]] و مشهور ضد وجود خدا معرفی میکند که فلاسفه اروپایی آن را اشکالی لاینحل قلمداد نموده اند. البته او تصریح میکند که حکمای اسلامی نیز به موضوع مذکور در الهیات ضمن بحث مسأله خیر و شر پرداخته اند و درصدد پاسخ گویی برآمده اند. [مرتضی مطهری، توحید، صفحه ۲۵۳]
بطور خلاصه این برهان بسیار مورد استفاده قرار میگیرد و از چالشی ترین براهین عدم وجود خداوند میباشد که ما در اینجا به راحتی با بیان نکات کلیدی اشتباه بودن این برهان را آشکار خواهیم کرد و عدم دقت فلاسفه طرفدار این برهان را نشان میدهیم.
*********************************************************************************************
قسمت دوم
شر و خیر چیست ؟
تعاریف زیادی از شر و خیر شده است لذا ما معنای عام آن را مد نظر میگیریم که مورد توافق همه باشد
بصورت کلی شر به معنای عام همان چیزی است، که نوعا کسی نسبت به آن رغبت نمی کند. در مقابل، خیر مورد میل و علاقه همگان می باشد
از همین تعریف میشود فهمید که شر یک امر نسبی است و بستگی به دیدگاه مورد نظر هر شخص دارد. (دقت)
یعنی اینکه معیار شر و خیر بودن به میل ما انسان ها بستگی و هر آنچه که برای بشر مضر باشد شر محسوب میشود در حالی که برای یک چیز دیگر شاید خیر باشد
مثلا نیش مار برای انسان شر است ولی برای خود مار خیر محسوب میشود و اینکه انسان برای مار شر محسوب میشود چون طبیعتا به دنبال کشتن و یا دفع خطر مار هستند
شر ها به دو دسته تقسیم میشوند:
1- شر اخلاقی : شروری که از طرف انسان به طور اختیاری رخ می دهند یعنی همان افعال ناشایست و معاصی که از انسان ها صادر می شوند همچون ظلم، خیانت، دزدی، تکبر، آدمکشی و هزاران عمل غیر اخلاقی دیگر
2- شرور طبیعی: شروری که نتایج و آثار آفات، بلایا، رنج ها و آلام طبیعی هستند یعنی بلایایی که از طرف طبیعت بر انسان عارض می شوند بلایایی همچون زلزله، سیل، مرض های کشنده، مرگ، فقر و مانند آن ها که از خارج، انسان را مورد تهدید قرار می دهند
حال مستقیم میرویم سراغ برهان شر در رد خدا، که به شکل های مختلف بیان شده است اما فرم کلی آن به صورت زیر هست :
تقریر اپیکورس: حالت اول: شر در جهان وجود دارد، چون خدا از وجود شر بی خبر است؛ در این صورت خدا عالم مطلق نیست.
حالت دوم: شر در جهان وجود دارد، زیرا گرچه خدا از وجود شر باخبر است، اما نمی تواند آن را نابود کند؛ در این صورت خدا قادر مطلق نیست.
حالت سوم: شر در جهان وجود دارد، در حالی که خدا از وجود شر باخبر و نسبت به دفع آن تواناست؛ در این صورت خدا خیرخواه مطلق نیست.
خب همانطور که میبیند در نهایت یکی از صفات مطلق خدا نقض و در نتیجه وجود خدا انکار میشود : اما خیر اینگونه نیست وجود خداوند نقض نمیشود
قبل اینکه این برهان ابطال کنیم باید به یک سوال مهم پاسخ بدیم
آیا این برهان بر فرض صحت، وجود خدا را نقض میکند؟
دقت کنید برهان شر صفات عالم مطلق، خیرخواه مطلق و قادر مطلق را نقض میکند نه وجود خداوند را ، اگر بگویند شخصی در علم فیزیک عالم هست اما یک سوال را نتواند پاسخ دهد، بسیار مضحک است که بگویم آن شخص وجود ندارد و حتی اشتباست بگویم عالم نیست بلکه تنها به نسبت اون پرسش جهل دارد، همین...
وجود خداوند با نقض این صفات رد نمیشود بلکه تنها اثبات میشود که قادر، عالم و خیرخواه مطلق نیست
اساسا و منطقا این برهان شر توانایی نقض وجودی خداوند را ندارد بلکه تنها به صفات خداوند خدشه وارد میکند که این را هم در ادامه باطل خواهیم کرد
پس ملاحد بیسواد حتی به فرض صحت برهان توانایی رد وجودی خداوند را ندارند
اما در ادامه کج فهمی های بیشتر ملاحد و فلاسفه از این برهان در خدشه وارد کردن به صفات الهی نه وجود خداوند را نشان خواهیم داد که حتی این خدشه هم صحیح نیست و عدم درک بیسوادان طبق معمول از صفات الهی است
*********************************************************************************************
قسمت سوم
برهان شر را تقریر کردیم، بطور خلاصه اشتباهی که در این برهان اتفاق افتاده این است که :
اولا شر را یک امر وجودی در نظر گرفته است در حالی که شر عدمی است ( توضیح داده خواهد شد)
دوما خدا صفات دیگری دارد که نویسنده برهان آن را نادیده گرفته است، در حالی که جواب در آن صفات است، مانند:
1_حکمت الهی
2_عدل الهی
3_ مُخیر بودن خداوند
سوما نویسنده اقتضای عالم ماده که داری نقص ذاتی هست را هم در نظر نگرفته و این عالم را ایده آل تصور کرده و دچار تناقض در صفات مطلق خدا شده در حالی که این جهان ذاتا ظرفیت کمال مطلق را ندارد ((شاید بپرسید چرا خدا جهانی با نقص ذاتی خلق کرده ؟ چه نیازی بوده؟ پاسخ در ادامه روشن میشود)) آیا خداوند میخواسته جهان بی نقص باشد تا در خواست شود نباید شری در آن رخ دهد؟؟
چهارما نویسنده کلا مفهموم اختیار انسان را حذف کرد و به نحوی جهان ایده آل را در جبر دنبال میکند در حالی که طبق حکمت الهی مبنای برپایی این جهان ایجاد یک محل آزمون با قدرت اختیار هست و در آزمون نمیتوان به طراح سوال ایراد گرفت که چرا سوال سخت پرسیدی و من صفر گرفتم؟
در حالی که قدرت آموختن ذاتا در بشر هست و به اندازه کافی دانشجو، اموزش داده شد است. وگرنه اگر دانشجو همه چیز را ذاتا میدانست دیگر دانشگاه و معلم و آموزش و آزمون معنا نداشت و یا اگر همه سوال ها آسان بود دیگر پیشرفت تحصیلی و علمی صورت نمیگرفت و ضعیف و قوی در یک سطح بودن
خب حالا این موضوعات را به تفصیل شرح میدهیم و نه تنها برهان شر رد میشود بلکه اثبات میکند که این عالم با وجود فقر ذاتی در عالی تر وجه خود طراحی و آفریده شده که تنها از یک خدای عالم، قادر ، خیر خواه ، حکیم و عادل و مختار امکان پذیر است
عدمی بودن شر:
منظور از عدمی بودن شر، این نیست که آنچه شر است وجود ندارد؛ بلکه منظور این است که همه شرور در عالم از نوع عدمیات و فقدانیات اند و یا به عبارت دیگر، شرور در جهان هستی از تبار نیستی است مثلا نابینایی، شیء خاص نیست که در چشم نابینا وجود داشته باشد بلکه نابینایی همان فقدان و نبود بینایی است و خود واقعیت ویژ ه ای ندارد.
یا مثلا سیل ها و زلزله ها از آن جهت که منجر به تلفات می شوند بد هستند و آنچه ذاتا بد است همان فقدان حیات است و اگر اینها موجب فقدان حیات نمی شدند، بد نبودند
تمام شرور، از نیستی ها و اعدام انتزاع می شوند و وجودی یافت نمی شود که بالذات شر باشد. بنابراین همه شرور عبارت از عدم وجودات و کمالات اند
در نتیجه یک شبهه قدیمی که شر از طرف خدا صادر شده رفع میشود در واقع هر چی از خدا صادر میشود خیر مطلق هست اما این شرور جهان بخاطر ذات عالم ماده و فقدان خیر به علت قدرت اختیار هست که ربطی به خیر خواه مطلق نبودن خدا ندارد
برای توضیح لازم است بحث را دو مرحله ای کنیم:
1- وجود شر با مهربانی و خیرخواهی مطلق خدا در تنافی نیست
2_وجود شر با علم و قدرت مطلق خدا در تنافی نیست
********************************************************************************************
قسمت چهارم : بخش اول
در قسمت قبل بحث را به دو محور تقسیم کردیم که در ادامه به آن میپردازیم
محور اول:
وجود شر منافاتی با خیرخواهی و مهربانی مطلق خدا ندارد زیرا همان اسلامی که خدا را با اوصاف یاد شده معرفی میکند مدل نظام آفرینش را نیز بگونه خاصی تعریف میکند یعنی خداوند نگفته است که جهان خالی از هیچ گونه شر (عدمی) هست بلکه دنیا را محل ازمایش و امتحان دانسته:
عرصه زندگی انسان محدود به جهان مادی نیست، بلکه زندگی مادی بخش کوچک و لازمی برای دستیابی به خیر اعلی در بخش مهمتری از زندگی است و برای ترقی انسان به آن خیر اعلی چاره ای جز آفریدن این بخش کوچک نیست. و این بخش کوچک هم ناچار برای اینکه نقش خود برای دستیابی انسان به خیر اعلی را فراهم کند باید قوانین خاصی داشته باشد. (این ناچار بودن ضعف قدرت الهی نیست اقتضای ذاتی این عالم است در قسمت های بعد شرح داده میشود)
و قوانین خاص این بخش کوچک همراه با اندکی شر است در واقع اجازه ظهور شر داده میشود با دادن اختیار و سلب خیر
و این شر نیز بخودی خود نقش مهمی برای دستیابی انسان به خیر اعلی را بر عهده دارد
مثلا برای تربیت فرزند گاهی تنبیه، محدودیت لازم است تا به یک درک بالاتر و هدف بالاتر برسند، شاید تنبیه و جریمه کودک برای درس خواندن شر محسوب شود ولی پیشرفت تحصیلی خیر اعلی مد نظر است
با این تصویر از آفرینش جهان مادی، آیا میتوان وجهی که با خیرخواهی و مهربانی خدا در تنافی باشد را یافت؟
خیر. چون شر عدمیست و منشا وجودی ندارد که بگویم از وجود خدا شر صادر شده است لذا منافی با خیرخواه بودن خداوند نیست، اما این شرهای عدمی که منشأء آن فقدان خیر هست (قسمت قبل توضیح داده ایم) آیا منافی با خیرخواه بودن خدواند است به این معنی که خداوند باید مانع رخ دادن شر بشود تا ثابت شود خیرخواه مطلق هست؟
پاسخ منفی است زیرا از صفات خداوند مختار بودن است که بخواهد مانع شر شود یا نشود، همانطور که مادر مانع تنبیه فرزند توسط پدر نمیشود چون خیراعلی نتیجه آن است و نتیجه شر، خیر میشود
چرا این صفت مختار بودن خداوند را ملاحد نادیده گرفتند⁉
و سوال مهم تر
مراد شما از شر چیست؟ یعنی چیزی که خوشایند نیست یا چیزی که روی هم رفته به صلاح نیست؟ اگر توانستید ثابت کنید چیزی به صلاح نیست آنگاه خیرخواه بودن خدا نقض میشود
خداوند خیر خواه است یعنی خیر را میخواهد که این خواستن دلیل بر تحقق فوری خیر نیست بلکه میتواند در طی زمان و فرایند بدست آید همانطور که در آزمایشگاه زمین طی فرایند و زمان، خیراعلی که رسیدن به کمال با اختیار هست در حال انجام هست و در این راستا خدای خیر خواه تمام لوازم و راهنمایی لازم را برای رسیدن به آن در اختیار انسان میگذارد و اگر به خیر نرسید انتخاب خودش است نه خدا...
ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً (79 نساء)
آنچه از خوبی ها به تو برسد از طرف خداوند است و آنچه از بدی ها برسد از خود تو است و ما تو را به عنوان رسولی به سوی مردم گسیل داشتیم و در شهادت بر حقانیت رسالت تو خدا کافی است.
نکته: خداوند عالم بدون شر را آفریده و توانایی آن را دارد مثل بهشت و عالم فرشتگان، پس اینکه اجازه ظهور شر عدمی در این عالم را داده است از حکم
بخش دوم:
لازم است این پرسش را بیشتر شرح دهیم که مراد از شر چیست؟ یعنی چیزی که خوشایند نیست یا چیزی که روی هم رفته به صلاح نیست.
کدام یک را میگویید در عالم وجود دارد اگر منظور شما چیزهایی است که خوشایند شما نیست و میگویید ای کاش نبود، میگویم اینکه خیری خوشایند ما نیست در عالم نباشد، هیچ ضرورتی ندارد که نباشد. به تعبیر دیگر به خیرخواهی خدا ضربه نمیزند که چیزهایی خوشایند ما در جهان نباشد.
شما خیلی وقتها به صرف خیرخواهی نسبت به دیگران کارهایی میکنید که شاید خوشایند او نباشد. شما در شب امتحان هیچ وقت به بچهیِ همسایه نمیگویید که امشب حق دیدن و تماشای تلویزیون نداری ولی به بچهیِ خودتان میگویید که شب امتحان حق سینما رفتن و دیدن برنامههای تلویزیون را نداری. چرا؟ چونکه بچهیِ خود را از بچهیِ همسایه بیشتر دوست دارید.
گاهی شدت علاقهیِ ما نسبت به موجودی باعث میشود که شرایطی برای او ایجاد کنیم که شاید ظاهراً خوشایند او نباشد. بنابراین به صرف اینکه چیزهایی در جهان وجود دارد که خوشایند ما نیست این مسأله با خیرخواهی خدا منافات ندارد. میدانید چه چیزهایی با خیرخواهی خدا منافات دارد؟ آنکه چیزهایی در جهان به وجود بیاید که رویهم رفته با مصلحت ما سازگار نباشد. یعنی خدایی که خیرخواه من است، چیزی در زندگی برایم پدید آورد که من حیثالمجموع به مصلحت نباشد و ضرر آن بیش از نفعش باشد. خوب چنین سؤالی وجود دارد یا خیر؟
اگر کسی بگوید چنین چیزی در جهان وجود دارد و چیزهایی در جهان هست که نفع آنها از ضررشان کمتر است، باید دید که داوری او تا چه محدودهای است، تا چه محدودهای باید دیده باشدکه بتواند در مورد نفع یا ضرر آن داوری کند. ظاهراً باید تا جایی را ببیند که قدرت دیدن آن و نیز امکان آن برای بشر نیست یعنی فرض کنید استالین پدر ملاحد و جلادان عالم که بخاطر تفکر الحادی بدون هیچ واهمه ای ده ها میلیون انسان را کشته است دچار شر اخلاقی بزرگی شده است، آیا افرادی که کشته شدند برای آنها شری رخ داده است؟ منتظر پاسخ و استدلال شما در ربات پاسخگو هستیم
ما یک جواب کلیدی به همه سوالات میدهیم به اینصورت که خداوند به هرکس که دچار شر شده است پاداش بهشت ابدی میدهد. آیا شری که باعث ورود به بهشت جاویدان میشود واقعا شر هست یا خیر محض؟ اینجاست که محدوده داوری راجع شر خارج از توان انسان است و نمیتوان با دید محدود به این عالم چیزی را شر دانست
**********************************************************************************************
قسمت پنجم
محور دوم :
مهمترین رکن پاسخ به مسئله شر در این بخش قرار دارد. درست است که خلقت جهان مادی بر اساس حسن و خیرخواهی و حکمت است و شر عدمی میباشد
اما یا علم و قدرت خدا محدودیتی داشت که جهان ماده را بگونه ای دیگر خلق کند که برای رسیدن انسان به خیر اعلی و رسیدن به کمال، شری پیش روی انسان نباشد؟
یا چرا خداوند خلا حاصل از نیستی ها را با خلقت و آفرینش خوبی ها پر نکرده است؟ چرا بجای مرگ، حیات دائمی و بجای فقر و نا توانایی ، ثروت و قوت و کلی چیز دیگه .... نیافریده؟ بدیهی است که عدمی بودن شرور برای پاسخ کافی نیست
آیا این موارد شدنی است؟ خیر
این چیز ها شدنی نیستند اما این نشدن بخاطر محدودیت در علم و قدرت خدا نیست: بلکه منشا این نشدن، رتبهئوجودی عالم مادی است.
عالم مادی وقتی عالم مادی است که قوانین وجود مادی را داشته باشد و قوانین عالم ماده نیز زمینه ساز وقوع شر است. بنابراین اگر خدا بخواهد عالم ماده را خلق کند چاره ای جز این نیست که عالمی با قوانین عالم ماده را خلق کند نه عالمی با قوانین عالم فرشتگان(مجردات) که در آن شر صورت نمیگیرد و خداوند چنین عالم بدون شر را خلق کرده، پس قدرت و علمش را دارد : اما برای این عالم مادی حکمتی وجود دارد که نیاز به اجازه ظهور شر از طرف خدا را دارد که منافاتی با خیرخواه بودن خدا ندارد (قسمت قبل شرح دادیم)
در این سه مثال دقت کنید:
مثال اول ـ این اعداد را در نظر بگیرید> عدد 2 رتبه اش این است که بین 1 و 3 باشد. و امکان ندارد عدد 2، 2 باشد اما رتبه آن را به 5 (یعنی میان چهار و شش) تغییر یابد.
مثال دوم ـ اجتماع نقیضینی را در نظر بگیرید مثلا الان هم روز باشد و هم روز نباشد. همه میدانیم که اجتماع نقیضین، محال است. یا در یک مثلث که سه ضلع بودن عین مثلث بودن و مثلث بودن عین سه ضلع بودن هست خواص و عالم ماده هم عین عالم ماده اند و عالم ماده هم عین همین آثار و خواص هست پس محال است عالم ماده ای باشد اما آثار آن نباشد. چنانچه اگر سه ضلع چهار ضلع شود، ان شکل هندسی دیگر مثلث نیست بلکه مربع میشود. اگر از عالم ماده اثار ذاتی اش گرفته شود اون دیگه عالم ماده نیست، بلکه میشه عالممجردات. حال آیا میتوان گفت علم و قدرت مطلق آنست که بتواند کاری کند که مثلثی باشد اما دارای 4 ظلع یعنی اجتماع نقیضین را ممکن سازد؟
مثال سوم – وقتی یک ظرف یک لیتری و یک ظرف چهار لیتری را در دریا فرو برده و بیرون آوریم ظرف یک لیتری ابدا چهار لیتر را در خود جای نداده است در حالی که درباره ظرف چهار لیتری این کار اتفاق افتاده. آیا مشکل از دریاست یا ظرف یک لیتری؟
داستان خلقت جهان ماده نیز چنین است. یعنی از طرفی جهان رتبه وجودی خاصی دارد (مثل عدد 2) که در این رتبه محال است عالم ماده، عالم ماده باشد و فاقد قوانین مادی باشد (مثل محال بودن اجتماع نقیضین) و این عدم امکان، بخاطر محدودیت رتبه وجودی خاص عالم ماده است (مثل ظرف یک لیتری) و اشکالی به علم و قدرت دریا گونه خدا نیست.
به عبارت دیگر، علم و قدرت حتی مطلق و نامحدود خدا اصولا به چیزی تعلق میگیرد که شدنی باشد و همانطور که اشاره کردیم عالم مادیِ با قوانین عالم مجردات (بدون شر)، ناشدنی است
اگر این مثال را دقت کنید کل برهان شر رد میشود
شرح بیشتر:
این از خصوصیات دنیایی که در آن زندگی میکنیم هست. محدودیت از اجزای لاینفک این دنیاست. اگر شرور در این دنیا وجود نداشتند با محدودیتی که این دنیا دارد ما با یک سری موجود نامحدود سروکار داشتیم در اینجا اجتماع نقیضین پیش میاید.
مثلا خانه ای را در نظر بگیرید که گنجایش 10 نفر را دارد نه یک نفر بیشتر و نه یک نفر کمتر. اگر فرض بگیریم که این 10 نفر محدودیتی برای زنده بودن نداشتند همچنان زاد ولد میکردند تا تعدادشان بیشتر از 10 نفر میشد، خانه محدود، افراد خانه نامحدود
این اجتماع نقیضین است که در مورد دنیا اگر در نظر گرفته شود و موجودات زنده را هیچ شری تهدید نکند این موجودات آنقدر تولید مثل میکردند تا همین زیادی زاد و ولد باعث میشد که شرور مختلف به آنها روی بیاورد، مثل جنگ برای بقا ، کمبود غذا و....
پس در هرصورت وجود شرور عدمی و نسبی (یعنی وابسته به میل ما) در دنیای محدود یک اصل است. و این شرور ربطی به قادر نبودن خدا ندارد و مثال ظرف ۳ لیتری و آب دریا را زدیم، که اگر این ظرف نمیتواند ۴ لیتر آب دریا جای بدهد مشکل کم بودن آب دریا یا زیاد بودنش نیست، ذات آن ظرف بیشتر از این گنجایش ندارد، عالم ماده هم اینگونه است
*********************************************************************************************
قسمت ششم
معمولا کسانی که درباره یِ شرور جهان به چشم خرده گیری می نگرند، در نظر نمی گیرند که اگر جهان خالی از شرور می شد، به چه صورت در می آمد
به عبارت دیگر نخست باید پرسید شرور را می توان از جهان حذف کرد ؟
یعنی آیا جهان منهای شرور ممکن است یا اساساً وجود چنین جهانی غیرممکن است و شر و خیر جهان بدون یکدیگر ایجاد نمی شوند؟
در خصوص این پرسشها باید گفت که: طبق تبیین ارائه شده از شرور به عنوان اموری نسبی و در واقع عدمی، می توان دریافت که خیرات جهان از شرور آن غیر قابل انفکاکند یعنی جدا شدنی نیستند و در دل هم میباشد، چرا که شر به نقصانِ قابلیت قابل بازمی گردد (یعنی به خود ظرفیت شی بر میگردد مثلا چوب خشک ذاتا در مقابل اتش میسوزد) و نه کاستی و نقصانی از سویِ فاعلیت فاعل (یعنی از سوی آتش ذاتا شری نیست بلکه نقص چوب است که میسوزد) پس از سوی خدا شری صادر نمیشود تنها این نقص و محدودیت عالم ماده هست که نقصان پذیر و شر پذیر هست که در قسمت قبل توضیح دادیم این نقص بخاطر ضعف قدرت خدا نیست
در نتیجه این شرورِ عدمی هم به فاعلیت فاعل (خدا) مربوط نیست، بلکه در پیوند با اختیار و مسئولیت انسانی است، و لذا جزیی از نظام احسن تکوین و جدایی ناپذیر از آن است.
شروری هم که وجودی اند، در وجود فی نفسه یِ خود خیرند و در وجود لغیره، یعنی وجودشان در اضافه و نسبتی با ما شرند (نیش عقرب برای ما شر است نه برای خودش) و لذا اینجا هم شر از خیر تفکیک ناپذیر است.
به عبارت دیگر آن جنبه یِ نسبی برخی اشیا که به لحاظ آن نسبت به برخی اشیایِ دیگر شر هستند، از وجود نفسی آنها قابل انفکاک نبوده، یعنی در صورت نبود موجوداتی که منشأ شر برای برخی موجودات دیگر هستند، خیراتی که ملازم آن موجودات هستند نیز برجا نمی ماند.
یعنی (اگر نیش عقرب زهر دار نباشد تا برای ما شر نشود در نهایت برای خود عقرب هم خیر نمیشود و نمی تواند شکار کند و حتی باعث شر میشود چون نمیتواند از خودش دفاع کند).
به عبارت دیگر در این جهان خیرات و شرور با یکدیگر تلازم دارند و به هیچ وجه از یکدیگر منفک نمی شوند. و اگر انفکاک شود و شر وجود نداشت قطعا این عالم هم وجود نداشت
دقت کنید اگر آنچه در این عالم وجود داشت، همه فعلیت محض می بود و هر موجودی هرچه را که می توانست داشته باشد و کامل مطلق بود، در این صورت هیچ شری هم در عالم وجود راه نمی یافت، چرا که اثر پذیری در عالم ماده نبود. اگر اثرپذیری در عالم نباشد، هیچ چیز برای هیچ چیز شر نخواهد بود، یعنی همه یِ موجودات اگر برای یکدیگر خیر نباشند، لااقل شر هم نخواهند بود، چون انفعال و اثرپذیری نیست و هیچ موجودی نمی تواند به هیچ موجود دیگری ضرری برساند. اما لازمه یِ این مطلب آن است که وقتی انفعال و اثرپذیری نباشد، آن وقت باب خیرات هم، در کنار شرور، مسدود شود. به بیان دیگر، اگر قوه و استعداد در عالم نبود و عالم ما یک حالت #یکنواختِ دائمی را داشت، دیگر تغییر و تحول و تکامل و تجدد و آمدن شیء جدید در کار نبود و عالم همواره به همین حالت می ماند.
مثلا اگر همه موجودات از گیاهان تا حیوانات کامل بودن و در مقابل شر حمله بقیه موجودات مقاوم بودن همه از گرسنگی میمردند و اصلا حیاتی شکل نمیگرفت در عالم ماده خیلی واضحه انسان حتی نمیتواند مرغ بخورد چون آن مرغ کامل هست از خودش دفاع میکنه (مثلا سم در بدنش داره هرکی بخورد میمیرد)
پس متوجه شدیم خدا عالم و قادر است ولی وجود شر هیچ منافاتی با این قدرت و علم خدا ندارد و صرفا بخاطر نبود ظرفیت این جهان ماده برای کمال و همچنین حکمت افرینش این جهان هست که شر از جنس عدمیات باید ظهور پیدا کند
پس نه تنها شر ناقض خدا نیست بلکه علم و حکمت خدا را نشان می دهد که جهانی با این ویژگی تغییر پذیر و اختیار و قوانین خاص اون طوری طراحی شده که در نهایت خیر محض رخ میدهد و اگر کسی کمال الهی را دنبال کند به آن دست میابد حتی اگر کل زندگیش دچار شر شود
خداوند خیر خواه مطلق هست و بهترین خیر انسان را از طریق دادن اختیار و امکان ظهور شر میداند، همانند درد آمپول اما حاصلش درمان است.
*********************************************************************************************
قسمت هفتم
جهانی که واجد مخلوقات حقیقتا مختار است، به شرط یکی بودن سایر وجوه، ارزشمندتر از جهانی است که مطلقا فاقد مخلوقات مختار است. خداوند می تواند مخلوقات مختار بیافریند، اما نمی تواند آن ها را مجبور یا وادار کند که فقط فعل صواب انجام دهند
چرا که اگر چنین کند، آن مخلوقات دیگر به معنای واقعی مختار نخواهند بود، یعنی فعل صواب را مختارانه انجام نخواهند داد. بنابراین، لازمه خلق مخلوقاتی که بر انجام خیر اخلاقی قادرند، آن است که خداوند آنان را به انجام شر اخلاقی هم قادر بیافریند.
و خداوند نمی تواند به این مخلوقات اختیار ارتکاب شر را ببخشد، اما در عین حال آن ها را از ارتکاب شر بازدارد. (تناقض )
در واقع خداوند مخلوقات مختار می آفریند، اما بعضی از این مخلوقات در حین اِعمال اختیارشان، مرتکب خطا می شوند و این امر، سرچشمه شر اخلاقی است. این حقیقت که مخلوقات مختار، گاه به ورطه خطا می لغزند، نه با قدرت مطلق خداوند منافات دارد و نه با خیریت او: چرا که خداوند فقط با حذف امکان خیر اخلاقی است که می تواند از وقوع شرّ اخلاقی جلوگیری کند.
خداوند قادر است؛ یعنی می تواند جهان را به هرگونه ای که بخواهد خلق نماید، اما جهان مشتمل بر انسان های مختار را می پسندد. دقت کنید آیا خدا میتواند یک سنگ بیافریند؟ قطعا بله، چرا؟ چون سنگ امکان خلقت دارد و هر آنچه که امکان وجود دارد میتواند خلق کند، اگر خلق نکند قادر نیست عالم با اختیار هم امکان وجود دارد پس باید خلق شود اگر نشود خدا محکوم به ناتوانی میشود، پس عقلا وجود عالم با اختیار ضرورت دارد
چون خیرخواه و حکیم است؛ یعنی خیر و کمال انسان را این می داند که آنان به اختیار خودشان، خیر و خوبی را انتخاب نموده و شر و بدی را ترک نمایند و این ارزشمند است. دقت کنید خدا خیر خواه مطلق هست یعنی خیر را میخواهد نه اینکه خدا باید فورا جلوی شر را بگیرد، گاهی حکمت اقتضا میکند که خیر خواهی با شر موقت میسر شود مثل تنبیه فرزند جهت تربیت و رسیدن به خیر مودب بودن اما اگر فرزند با اختیاری که دارد باز به سمت کار غیر اخلاقی رفت، این به معنی خیرخواه نبودن پدر و مادرش نیست بلکه نشان میدهد به خیر پشت کرده است وگرنه والدین تا اخر عمر دنبال خیرخواهی فرزندش هست تا اصلاح شود، معنای خیرخواهی این است
لازمه چنین خلقت متکاملی، وجود شرور و گناهان در عالم است. پس می تواند خدای قادر و خیرخواه موجود باشد و شر نیز جایگاه خود را داشته باشد، به عبارت دیگر، گناه و شرور اخلاقی انسان ها هیچ گاه با قدرت و خیریّت الهی ناسازگاری و منافات ندارد.
باز برای اینکه دچار شائبه اول نشید که خدا اگر قادر است چرا جهان با اختیار درست نمیکند که در آن شر نباشد؟ یا چرا خداوند به جای آنکه انسان را به گونه ای بیافریند که در گزینش های مختارانه اش گاهی خیر را برگزیند و گاهی شر را، انسان را به گونه ای نیافرید که به اختیار خویش همواره خیر را برگزیند؟
مجددا این را توضیح میدیم :
متفکران می پذیرند که قدرت مطلقه خداوند به هیچ حدی جز حدود منطقی، محدود نیست: یعنی خداوند می تواند اموری را تحقق بخشد که آن امور فی حد نفسه ممکن باشند و به تعبیر دیگر، ظرفیت تحقق را دارا باشند. اما اموری که ذاتا قابلیّت تحقق را ندارند، خداوند نیز نمی تواند به آنان جامه وجود بپوشاند؛ مثلا، خداوند می تواند مربع را خلق کند، اما مربع سه گوش از حیطه قدرت الهی خارج است. البته این محدودیت هرگز قدرت مطلقه خداوند را مخدوش نمی کند> زیرا محدودیّت از سوی قابلیت قابل است نه از سوی فاعل (خداوند)
یعنی ذات هر چیز قابلیت پذیرش به میزان مقتضای خودش را دارد و تنها در فرضی می تواند خلاف مقتضایش محقق شود که فرض مسئله نیز عوض شود، مثلا، وقتی سه گوش محقق شد، دیگر نمی توانیم به آن مربع بگوییم
و همچنین نمیشود انسان رو مختار آفرید ولی جوری آفرید که همواره خیر انتخاب کند این که اختیار نشد همان جبر میشود و منافات با حکمت الهی است
***********************************************************
قسمت هشتم
اما در باب شرور طبیعی:
اولا، با رفع تناقض در حوزه شرور اخلاقی، تناقض مفروض در باب شرور طبیعی نیز برطرف می شود، زیرا در واقع ادّعای تناقض بین وجود خداوند و بین کلی وجود شرور است. و زمانی که ناسازگاری در بخشی از شرور، برطرف شد، در بخش دیگر نیز خود به خود برطرف می شود.
یعنی زمانی که ثابت کردیم و یا محتمل دانستیم که هم می توانیم خدایی با آن صفات عالیه داشته باشیم و هم شروری (اخلاقی) در خارج موجود باشند، همچنین می توان احتمال داد که وجود شروری دیگر (طبیعی) نیز قابل فرض باشند. و همین احتمال برای رفع تناقض کافی است.
برای مثال زلزله، برای زلزله زدگان ظاهرا شر است ولی برای زمین شر نیست. یا فوران آتش فشان برای اهالی آن ظاهرا شر است ولی برای آن زمین و منطقه چنین نیست و زمین ها رو حاصل خیز میکند
شاید مرگ عده ای بخاطر فوران شر باشد اما اگر فوران هم نشود در نهایت بخاطر عدم غنی بودن خاک اکوسیستم منطقه شر اجباری دیگری را پدید می آورد ...
و همچنین ظلم یک حیوان به حیوان دیگر از دیدگاه قربانی و یا ناظر شر است ولی از دید خود آن فاعل این شر نیست بلکه خیر است و رفع گرسنگی کرده اسد...
در نهایت شر مطلق وجود ندارد و شر نسبی عدمی و بخاطر ذات این عالم ماده است ...
همچنین خداوند به انسان در زمین وعده نداده که بدون سختی و مصیبت زندگی میکنند بلکه بلعکس آن را گوشزد کرده و تنها راه رسیدن به خیر مطلق اطاعت از دستورات الهی در قالب دین هست و وعده جهانی بدون شر را داده که با اختیار ادمی انتخاب میشود با زندگی و امتحان در عالم ماده
خب مطلبی در باره شر گزاف بگیم:
کسانی که میگویند بلاخره مواردی هست که در آن شر بیشتر از خیر میباشد مثل کسی که از اول زندگی تا اخر فقیر هست ، کسی ناقص به دنیا میاد و مثلا جنایت تجاوز و کشتن دختر بچه هست که یک دختر بچه چه گناهی انجام داده و با کدام حکمت باید دچار چنین شر گزافی بشود و این عین ظلم خدا و در نتیجه طبق همان برهان شر خدا را رد میکنند
اولا که اثبات کردیم هیچ شری نمیتونه ناقض خدا باشد و در مواردی مثل شر گزاف که اگر آن را بپذیریم اینگونه پاسخ میدیم
خداوند عادل مطلق هست در مثال دختربچه کسی که باید شاکی باشد از خدا قطعا خانواده و خود دختر هست که از خدا گله میکنند چرا این اتفاق باید بیفتد و چرا به ما ظلم کردی؟
شاید از دید شما به آنها شر گزاف شده، اما اگر خود دختر و خانواده آن راضی شوند به آن باز هم شر گزاف رخ داده است؟
همانطور که میدانید شر یک امر نسبی و معیار آن میل انسان هست
شاید برای شما اتفاق بیفتد که در محل کار بخاطر تهمت اخراج شوید اما بعد از روشن شدن حقیقت دوباره به سر کار برگردید و برای جبران، ترفیع درجه بگیرید، آنوقت شر اخراج برای شما خیر میشوو و شاکی نیستید که چرا اخراج شدید و اگر هم حقیقت مشخص نشد، چون خدا عادل هست قطعا بخاطر اون تهمت و ظلم به شما هم در این دنیا و هم در آخرت براتون جبران میکند و مجدد به خیر میرسید
همچنین شاید برای شما تنبیه شر باشد اما برای کسی که میداند این تنبیه جهت رسیدن به یک موفقیت هست خیر باشد
در نهایت تجاوز و قتل دختر بچه شر گزاف است اما کسی از آینده خبر ندارد که چی ممکنه اتفاق بیافتد
خب حالا اگر دختربچه و خانواده اش بخاطر صبر در این مصیبت در اون دنیا، خداوند بخاطر عدل و فضل خود آنقدر به آنها مقام ببخشد که از این شر گزاف دیگر ناراحت نباشند و بفهمد که به خیر مطلق رسیده اند بازم بنظرشان شر گزاف رخ داده ؟ قطعا خیر
پس شر هم یک چیز شخصی و نسبی هست شما نمیتوانید بخاطر این قضیه حکم کلی بدهید جهان سیر طبیعی خودش را طی میکند، همچنین شر به آینده بستگی دارد و تا نتیجه حاصل نشود نمیتوان چیزی را شر دانست، به فرض اگر همین دختر بچه کشته نمیشد ممکن بود خودش در آینده جنایت کار شود و آنوقت این بهانه را میتراشند چرا خدا جلوی او را نگرفته است
اگر قرار بود برای هر شری خدا دخالت کند که دیگه همه چیز جبر بود نه اختیار
هر نوع شرگزاف توسط عدل خدا در اخرت پاسخ داده میشود و این شر گزاف هم حکمتی دارد که فهمیدنش سخت است اما میدانیم خدا عادل است و اخرتی برای جبران میباشد، بالاترین کمالات و خیرها با تحمل سخترین شر ها بدست می آید
شاید کسی بگوید اخرتی نیست و خدا وجود ندارد که البته بخاطر مغلطه هست وگرنه بحث با فرض وجود خدا و برهان برای رد خداست
وگرنه اگر اخرت و خدایی نبود دیگه شر گزاف و شر معنا نداشت همه آن را جزو ذات طبیعت و بشریت قبول داشتند و شاکی نمیشدند که چرا شر هست، ولی وقتی خدا را فرض کنیم پس باید در حوزه خدا به مسئله نگاه و جواب ها را بررسی کرد.
************************************************************
قسمت نهم (آخر)
در نهایت این سلسله پست ها ما نه تنها برهان شر را ابطال کردیم بلکه نشان خواهیم داد وجود این شرور فقدانی، دلیل بر وجود خداوند است. که با مقدمه زیر و توضیحات قسمت های قبل آنرا نشان خواهیم داد
دسته بندی شر:
1_شر محض
2_شر غالب بر خیر
۳_شر و خیر مساوی
4_خیر غالب بر شر
5_خیر محض
از این پنج قسم، تنها دو قسم آخر آن تحقق پذیر است زیرا شر محض (قسم اول) ذاتا محال است، یعنی چیزی که هم نسبت به خود و هم نسبت به سایر امور حتی برای علت و معلول خود، شر باشد محال است چون وجود شیء نه معین عدم خود است و نه مقتضی عدم خود، یعنی شیء که شر محض باشد توانایی وجودیت ندارد (مثلا زهر عقرب اگر برای خود و دیگران شر محض باشد اول از همه خود عقرب را خواهد کشت در نهایت عقربی نیست که زهر آن موجود باشد)
تحقق قسم دوم نیز به دلیل منافات با حکمت خداوند که فعلش منزه از گزاف است، ممتنع است زیرا تحقق موجودی که شر آن غالب بر خیرش باشد، ترجیح مرجوح بر راجح است. (که البته ما به فرض موردی وجود شر گزاف نه به صورت کلی این را با عدل خدا پاسخ دادیم ولی در حالت کلی شر غالب بر خیر مخالف حکمت خداست و اگر شر غالب بر خیر بود، حیات جهانی خیلی قبل تر باید نابود میشد)
تحقق موجودی که خیر و شر آن مساوی باشد، ترجیح بدون مرجح یکی از دو مساوی است که در بطلان آن نیز شکی نیست. ( یعنی اگر دو دلیل یا دو نظر با یکدیگر در تعارض باشند، چنانچه یکى از آنها مزیت و برتری داشته باشد، آنرا مقدم میدارند، ولى اگر هیچکدام از دو دلیل یا دو نظر، مزیت و برتری نداشته باشد و یکى از آنها مقدم داشته شود، این ترجیح بدون مرجح است که از نظر عقل قبیح و زشت است. مثلا آب هم خیر باشد هم شر، پس وقتی آب میخوری این آب تشنگی و نیاز بدن را رفع میکند ((خیر)) یا باعث بیماری و رنج میشود((شر))؟؟؟)
تنها حالت چهارم و پنجم امکان پذیر است و تنها حالت چهارم در عالم ماده صورت میگیرد
خیر محض در عالم مجردات فقط امکان پذیر است که ملحد ادعا میکند خدا قادر نیست عالم بدون شر خلق کند، اما خلق کرده است.
حال شرح مختصر در اثبات خدا با برهان شر
خدا قادر است: پس باید بتواند جهانی بسازد که مخلوقات آن دارای اختیار باشند (کاملا منطقی)
- کسی که مختار باشد قطعا دچار شر میشود
- حکمت خدا اقتضا میکند، خیر غالب بر شر باشد، تا انسان با اختیار به خیر غالب برسد در غیر اینصورت جزا و مجازات خدا بیهوده و مخالف عدل الهی است.
-برای جهانی با اختیار که بتواند شر قلیل هم در آن رخ بدهد، لازم است جهان مادی که دارای فقر ذاتی است آفریده شود تا امکان اختیار در آن محقق شود (دانا بودن خدا)
باید جهان دیگری باشد که کسانی که در مقابل شر قلیل در راه خدا صبر و تحمل کرده اند پاداش داده شود (شر باعث خیر مطلق و کمال مطلق شد) و همچنین کسانی که دچار شر گزاف میشوند که در عالم ماده بالاترین مجازات برای آن کم هست باید در جایی دیگر به صورت کامل مجازات شوند (عدل الهی)
- خداوند خیر خواه مطلق است اگر آزمایشی میکند که در آن شر امکان ظهور دارد بصورت موقت، راه رسیدن به خیر مطلق را، حتی بالاتر از عالم مجردات،، ابزار آن را هم میدهد (پیامبران و دین)
- تعیین شر بودن چیزی به نتیجه و اینده آن بستگی دارد که تنها خدا میداند اخر هر چیزی چه میشود و میتواند تعیین کند ایا واقعا شر رخ داده است، نه انسان که خبر از آینده ندارد، در نهایت شر نسبی است و باید از دید خداوند بررسی شود نه انسان محدود
- میبینید همه چیز این عالم حتی شر تمام صفات الهی را اثبات میکند
-هرکس میتواند عالمی را طراحی کند که در آن اختیار باشد (اما شر امکان ظهور نداشته باشد) که در نهایت به خیر مطلق برسد، برای ما توضیح دهد مشتاق شنیدنیم
مثلا من در عالمی که شما طراحی کردید میخواهم با اختیار کسی را به قتل برسانم، شما چگونه ضمن نقض نکردن اختیار من مانع از ایجاد شر قتل میشود؟
نکته مهم؛ کسی که برهان شر را برای رد خداوند بکار میبرد دقت ندارد که چون خداوند کامل مطلق هست و او ناقص است پس توانایی درک حکمت و کار خدا را ندارد نمیتواند با عقل ناقص خود بر خدای کامل ایراد وارد کند اگر ایرادی هست بر ضعف ذاتی اوست که توان فهم ندارد نه خدا، در نتیجه هر برهان بر علیه خدا با فرض وجود خدا کاری بیهوده هست و وارد نیست.
در نهایت اثبات خدا با برهان شر :
1- انسان اختیار دارد
2- خدا قادر مطلق است (هر نوع افرینش منطقی را باید بتواند بیافریند)
3- خداوند حکیم است (اگر اجازه امکان ظهور شر را میدهد بر اساس خیرخواهی اوست و عقل ناقص بشر شاید نتواند حکمت خدا را درک کند دلیل بر منافات شر با خیرخواهی خدا نیست)
4- خداوند عادل است ( هر گونه شر اتفاق افتاده را جبران میکند)
5- خداوند این دنیا را محل ازمایش و سختی معرفی کرده است
6- هدف خدا از فعلش، وجود عالم بدون شر نیست که ایراد بر خدا وارد شود، بلکه خودش بر اساس حکمتش اینگونه خواسته است
7- لازمه آزمایش، امکان ظهور اندکی شر است :
- چرا آزمایش لازم است؟
الف_ مجازات قبل از انجام گناه، قبیح است
ب_ عدل خدا زیر سوال میرود
ج_ وجود اختیار، الزام میکند که فعل قبیح انجام شود بعد مجازات انجام شود وگرنه شخص مختار ادعا میکند من با اختیارم گناه نمیکردم و مجازات قبل از عمل را محکوم کند که خلاف عدل خداوند است
د_ در نتیجه آزمایش برای نشان دادن عدل خدا به فعل مختار الزامی است
8- عالم ماده نمی تواند کمال مطلق داشته باشد، پس شر ظهور پیدا میکند.
9- خداوند خیر خواه مطلق است (نه به معنی آنکه مخالف آنی ظهور موقتی شر باشد بلکه برآیند افعال خدا خیرخواهی مطلق است یعنی هدف افعال خدا در جهت خیرخواهی است و ذاتا به سمت خیر میرود و به سمت شر نیست.
10_ رسیدن به خیر با اختیار بسیار ارزشمند تر از خیر با اجبار است
11- اگر خدا نتواند جهانی بسازد که با اختیار به خیر مطلق برسد خدا قادر نیست
12- این عالم و آزمایشگاه اختیار را خلق کرد (عالم ماده)
13- هیچ منافاتی بر صفات الهی نیست بلکه خیرخواهی، قدرت، علم، حکمت و عدل خداوند اثبات شد.
وسلام علیکم
به کانال دروغ ها و خرافات ملحدین بپیوندید
Zandiq_IQ7@