بسم الله الرحمن الرحیم
اخیرا یک مساله ای که در خبرگزاری ها نشر شده بود و برخی سایت های داخلی هم به نشر آن پرداخته بودند مساله یک ادعا بود که گفته شده بود در پاسخ به تحدی قرآن شخصی یا اشخاصی توانسته اند سوره ای مثل قرآن بیاورند...
جالب است که در این ۱۴ قرن خیلی ها در تلاش بوده اند که چنین عملی را انجام دهند از همان مسیلمه کذاب تا قرن ها بعد ولی هر دفعه نه تنها با موشکافی مساله ناکامی این دشمنان محرز شده بلکه حقیقتی دیگر از تحدی قرآن و دقت و ظرافت آن آشکار می شود
برای آشنایی اجمالی با قالب معانی قرآن و الفاظ و اقسام بلاغت سپس نظرات شاعران هم عصر با پیامبر در خصوص قرآن خواهیم داشت تا پس از ایضاح مطلب ان شاءالله همین سوره ساختگی را هم تحلیل و اشکالات آن را بیان می کنیم
جلال الدین سیوطی در کتاب خودش یک اشاره ای به جنبه های بلاغی قرآن می کند و می گوید :مناسبة آیاته وسوره وارتباط بعضها ببعض، حتى تکون کالکلمة الواحدة، متسقة المعانی، منتظمة المبانی
یکی از وجوه اعجاز قرآن تناسب آیات و سوره ها و ارتباط برخی از آنها با برخی دیگر است به نحوی که مثل یک کلمه(معنا) یکسان باشد و از نظر مبانی دارای نظم و نظام و معانی آنها مرتب باشند و مبانی آن منظم باشد
معترک الاقران فی اعجاز القران نویسنده : السیوطی، جلال الدین جلد : 1 صفحه : ۴۳
http://lib.eshia.ir/42027/1/43
نکته مهمی که در این قسمت باید به آن اشاره کرد پیش زمینه های ارتباط میان گوینده و مخاطب هست که سه پیش شرط ارتباط زمینه رمزتماس می باشد
یعنی طرفین با زمینه گفتگو آشنا بوده و موقعیت و شرایط استعمال کلمه برای مخاطب آشنا باشد مثلا وقتی من می گویم اگر شرایط یک قرارداد فراهم شود باید در محل سکونت من اجرا شود
👈حالا این الفاظ برای طرفین یک معامله آشنا است
اگر همان کلمه را به طور تکرار و بدون بر انگیختن یک حالت یا وضعیت روانی مخاطب گفته شود اساسا طراوت خبری که در حمله بالا دیدیم نخواهد داشت
میدهد، باشد که پند گیرید. } ولید عرض کرد: بار دیگر بخوان، حضرت دو مرتبه آیه را تکرار کرد، گفت: به خدا قسم این کلام شیرینی و ملاحت و شیوائی و فصاحت فوق العاده ای دارد، و بالای آن با ثمر و پائین آن گوارا است. و این سخن بشر نیست.
http://lib.eshia.ir/22030/1/318/
http://lib.eshia.ir/15139/1/466/
لبید بن ربیعة بن مالک ، أبو عقیل العامری : أحد الشعراء الفرسان الاشراف فی الجاهلیة . من أهل عالیة نجد . أدرک الاسلام ، ووفد على النبی صلى الله علیه وآله ویعد من الصحابة ، ومن المؤلفة قلوبهم .
وترک الشعر ، فلم یقل فی الاسلام إلا بیتا واحدا
یا لبید بن ربیعه عامری یکی از شعرای معلقات که پس از اسلام آوردن شعر گویی را ترک کرده و شروع به حفظ قرآن نمود همه نشان دهنده این است که قالب های رایج و مختلف خطابی و شعری از مضامین قرآن متفاوت بوده اند
الاعلام للزرکلی جلد : 5 صفحه : 240
http://lib.eshia.ir/40175/5/240/
یک مقدمه طولانی بود باید یک اشاره ای اجمالی به وجه اعجاز قرآن داشته باشیم و ببینیم کسانی که به زعم خود آیه ای شبیه قرآن می آورند چقدر توانسته اند ادعای خود را ثابت کنند و اساسا الفاظ قرآن کریم به چه نحوی استعمال شده و هر کس یارای استعمال از آن در ادعای خودش است؟
حال بعد از این مقدمه سوره ساختگی را میاورم قسمتی از آن را هایلایت شده می بینید تحلیل می کنیم که از کجای قرآن استعمال شده است و چقدر تفاوت بین این سوره ساختگی و الفاظ قرآن است
کوفید{۱} والفیروس المبید{٢} بل عجبوأ أن جاءهم من الصین البعید{٣} فقال الکافرون أنه مرض عنید{۴}کلا ل هو الموت الأکید{۵} لافرق الیوم بین الملوک و العبید{۶} فاعتصموا بالعلم و اترکوا التقالید{٧}ولاتخرجوا لتشتروا السمید{٨} وامثکوا فی بیوتکم انه بلاء شدید {٩} واغسلوا أیدیکم بالصابون الجدید {۱۰} صدق جیلو العظیم. «راست گفت جیلوی بزرگ.»
تحدی قرآن از جهت انتظام الفاظ و همچنین جایگاه دقیق آن برای مخاطب یک امر بدیع و مرتبط بوده و این که آیا واجد دو شرط نظم و فصاحت هست چنین گفته شده:
وعندی أن التحدی وقع بالاتیان بمثله فی فصاحته وطریقته فی النظم، ولم یکن بأحد الامرین، ولو وقعت المعارضة بشعر منظوم أو برجز موزون أو بمنثور من الکلام، لیس له طریقة القرآن فی النظم، لم تکن واقعة موقعها والصرفة على هذا إنما کانت بأن یسلب الله کل من رام المعارضة للعلوم التی یتأتى معها مثل فصاحة القرآن وطریقته فی النظم، ولهذا لا یصاب فی کلام العرب ما یقارب القرآن فی فصاحته ونظمه.
سید مرتضی در باب وجه تحدی می گوید :نظر من تحدی به آوردن مثل آن (قرآن) در فصاحتش و شیوه آن در نظم است و تحدی به یکی از دو امر مذکور نبوده است و اگر معارضه به شعری منظوم یا رجزی موزون یا نثرگونه از کلامی که بهره ای از شیوه نظم قرآن ندارد، رخ داده باشد این اتفاق یک جای معارضه را نمی گیرد
سپس در مورد این که وجه اعجاز تنها به نظم تعلق گیرد گفته می شود :
وأما القائلون بأن إعجاز القرآن فی النظم المخصوص، قالوا: لما وجدنا الکلام منظوما موزونا ومنثورا غیر موزون، والمنظوم هو الشعر وأکثر الناس لا یقدرون علیه، فجعل الله تعالى معجز نبیه النمط المذی یقدر علیه کل أحد، ولا یتعذر نوعه فی کلهم، وهو الذی لیس بموزون، فیلزم حجته الجمیع.
والذی یجب أن یعلم فی العلم باعجاز النظم، هو أن یعلم مبانی الکلام وأسباب الفصاحة فی ألفاظها، وکیفیة ترتیبها، وتباین ألفاظها، وکیفیة الفرق بین الفصیح والأفصح، والبلیغ والأبلغ، وتعرف مقادیر النظم والأوزان، وما به یبین المنظوم من المنثور، وفواصل الکلام، ومقاطعه، ومبادیه، وأنواع مؤلفه ومنظومه، ثم ینظر فیما أتى به حتى یعلم أنه من أی نوع هو؟ وکیف فضل على ما فضل علیه من أنواع الکلام، حتى یعلم أنه من نظم مباین لسایر المنظوم ونمط خارج من جملة ما کانوا اعتادوه فیما بینهم: من أنواع الخطیب والرسائل والشعر، والمنظوم، والمنثور، والرجز، والمخمس، والمزدوج، والعریض والقصیر، فإذا تأملت ذلک، وتدبرت مقاطعه ومفاتحه، وسهولة ألفاظه، واستجماع معانیه، وأن کل واحد منها لو غیرت لم یمکن أن یؤتى بدلها بلفظة هی أوفق من تلک اللفظة، وأدل على المعنى منها، وأجمع للفوائد والزوائد منها، وإذا کان کذلک فعند تأمل جمیع ذلک یتحقق ما فیه من النظم اللائق، والمعانی الصحیحة التی لا یکاد یوجد مثلها على نظم تلک العبارة، وإن اجتهد البلیغ والخطیب.
باورمندان به اعجاز قرآن در نظم ویژه آن است، گفته اند زمانی که میدانیم کلام منظوم دارای وزن است و نوشته های نثر گونه وزن ندارد و تنها کلام منظوم شعر است
که بیشتر مردم بر آن قادر نیستند، پس خداوند معجزه پیامبرش را گونه ای قرار داد که هر کس بر آن تواناست (یعنی نثر نه شعر) و نوع این معجزه (یعنی نثر) برای همه آنها (مردم) دشوار و ناممکن نیست و قرآن کلامی است که موزون نیست، در نتیجه حجتی بر همه مردم است
و باید در علم به وجه اعجاز نظم آن مبانی کلام و اسباب فصاحت الفاظ و چگونگی ترتیب و تباین آنها و چگونگی تفاوت بین کلام فصیح و فصیح تر و بلیغ و بلیغ تر فهمیده شود حدود نظم و اوزان و آنچه کلام منظوم را از منثور متمایز میسازد و همچنین فواصل و مقاطع و مبادی کلام و اقسام کلام مولف و منظوم با آن شناخته میشود.
بعدا در کلام آورده شده دقت میشود تا دانسته شود از چه نوعی است و چگونه نسبت به کلام پایین تر از خود برتری یافته است و نیز دانسته شود که از نظمی متفاوت با دیگر کلامهای منظوم برخوردار است و بنابر شیوه ای خارج از شیوه ای که عادت قوم عرب برآن بوده، مانند اقسام خطابهها و نامهها و شعر و کلام منظوم و منثور و رجز و مخمس و مزدوج و کلام طولانی و کوتاه است
هنگامی که در آن تامل کنی و در مقاطع و مفاتح و سهولت الفاظ آن و جمع معانی آن و اینکه هر کدام از الفاظ اگر تغییر میکرد به جای آن هیچ لفظ دیگری بهتر و با معنی با دلالت بهتر و مفیدتر از لفظ پیشین باشد نمی توانست بیاید، پس اگر چنین باشد، با تدبر در نظم زیبا و معانی درست آن که تقریبا نظیرش در نظم حتی نزد اهل بلاغت و خطابه وجود ندارد کاملا برای تو آشکار میشود.
http://lib.eshia.ir/71860/89/137/
نخست شبیه آیات قرآن از واو استفاده می کند واو هایی که مکرر در قرآن کریم استعمال شده برای قسم بوده و عموما باید بعد از واو قسم جواب قسم بیاید تا مراد از آن واضح و روشن شود
مثلا در آیه دوم سوره یاسین بعد از آیه ((یس)) عبارت ((والقرآن الحکیم))استعمال شده حال پس از قسم به قرآن کریم جواب آن بیان شده است
والقرآن الواو للقسم والقرآن مقسم به وجواب القسم: إنک لمن المرسلین وعلى صراط مستقیم خبر ثان لإن
ایسر التفاسیر للجزائری نویسنده : الجزائری، أبو بکر جلد : 4 صفحه : 366
اما در عبارت کسی که این سوره را ساخته و عبارت را تقلید کرده بعد از قسم(واو) جواب مجهول گذاشته شده قسم به ویروس کشنده ولی جواب آن چه می باشد؟ مثلا من می گویم اگر به مدرس بروی.... در مخاطب انتظاری بر انگیخته می شود که جواب بشنود و یا تاکیدی بر یک امر بدیعی بکند که برای اول بار است می شنود.
در آیه دوم سوره یاسین بعد از قسم به قرآن یک رابطه معنایی با جواب قسم ایجاد می شود همان((انک لمن المرسلین))ولی در سوره ساختگی چنین بیانی که برای مخاطب یک مساله جدیدی بوده و یا حداقل راهگشای آن در بروز یک مساله جدید که پیش پای عقل آن افتاده نمی دهد
http://lib.eshia.ir/41703/4/366/
اما شاهد این مساله که اقسام غالب خطابه و ویژگی آن و بحور مختلف اشعار مصطلح در زمان جاهلیت بسیار متفاوت از قرآن کریم بوده شاید در ماجرای ولید بن مغیره می توان جست ابتدا نگاهی داشته باشیم به ماجرا:
دعونی أسمع کلامه ، فدنا من رسول الله (ص) وهو جالس فی الحجر فقال : یا محمد أنشدنی شعرک ، فقال : ما هو بشعر ولکنه کلام الله الذی بعث أنبیاءه ورسله به فقال : اتل ، فقرأ : « بسم الله الرحمن الرحیم » فلما سمع الرحمن استهزأ منه وقال : تدعو إلى رجل بالیمامة بسم الرحمن؟! ، قال لا ولکنی أدعو إلى الله وهو الرحمن الرحیم ، ثم افتتح حم السجدة ، فلما بلغ إلى قوله : « فإن أعرضوا فقل أنذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد وثمود[٢] » وسمعه ، اقشعر جلده وقامت کل شعرة فی بدنه ، وقام ومشى إلى بیته ، ولم یرجع إلى قریش ، فقالوا : صبأ أبو عبد شمس إلى دین محمد ، فاغتمت قریش وغدا علیه أبوجهل فقال : فضحتنا یاعم ، قال : یا ابن أخ ماذاک وإنی على دین قومی ، ولکنی سمعت کلاما صعبا تقشعر منه الجلود ، قال أفشعر هو؟ قال : ما هو بشعر ، قال : فخطب؟ قال : لا ، إن الخطب کلام متصل ، وهذا کلام منثور لا یشبه بعضه بعضا ، له طلاوة ، قال : فکهانة هو؟ قال : لا ، قال : فما هو؟ قال : دعنی افکر فیه ، فلما کان من الغد قالوا : یا عبد شمس ما تقول؟ قال : قولوا : هو سحر ، فإنه أخذ بقلوب الناس فأنزل الله تعالى فیه : « ذرنی ومن خلقت وحیدا * وجعلت له مالا ممدودا * وبنین شهودا » إلى قوله : « علیها تسعة عشر[٣] ».
وفی حدیث حماد بن زید ، عن أیوب ، عن عکرمة قال : جاء ولید بن المغیرة إلى رسول الله فقال : اقرء علی ، فقال : «إن الله یأمر بالعدل والاحسان وإیتاء ذی القربى وینهى عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون» فقال : أعد ، فأعاد ، فقال : والله إن له الحلاوة والطلاوة ، وإن أعلاه لمثمر ، وإن أسفله لمعذق ، وما هذا بقول بشر
یا ابا عبد الشمس این کلماتی که محمد بر زبان جاری میسازد چیست؟ آیا اینها سحر است و یا کهانت و یا خطبه میباشند؟ گفت: اکنون مرا به حال خود واگذارید تا سخنان او را بشنوم پس از این، جریان را به شما بگویم. هنگامی که حضرت رسول در حجر نشسته بود ولید نزد آن جناب رفت و گفت یا محمد از اشعار خود برای من بخوان، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کلمات من شعر نیست بلکه کلام خداوند است که پیامبران خود را برای اظهار آنها مبعوث فرموده است، ولید گفت: اینک برای من از آن کلمات قرائت کن. حضرت رسول در این هنگام «بسم الله الرحمن الرحیم» را برای او قرائت کرد ولید موقعی که کلمه «رحمان» را شنید، حضرت را استهزاء نمود، و گفت تو مردم را به طرف شخصی که اکنون در یمامه است و رحمان نام دارد دعوت میکنی؟! پیغمبر فرمود: چنین نیست بلکه من مردم را به سوی خداوند که رحمان و رحیم است میخوانم. حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله بعد از این مذاکرات سوره حم سجده را قرائت نمود، هنگامی که به این آیه شریفه رسید: «فإن أعرضوا فقل أنذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود» [۱] {پس اگر روی برتافتند بگو: «شما را از آذرخشی چون آذرخش عاد و ثمود بر حذر داشتم. »} ولید چون این آیه را شنید بدنش لرزید و موهای بدن و ریشش راست شد، پس از این از جای خود برخاست و به منزلش رفت، و دیگر به طرف قریش باز نگشت. در این هنگام قریش گفتند: یا ابا حکم! عبد شمس هم از دین آباء و اجدادی خود دست کشید، و به مذهب جدید گرائید، مشرکین قریش از این موضوع بسیار ناراحت گردیدند و غم و اندوهی آنها را فرا گرفت. ابو جهل هنگام صبح نزد ولید رفت و گفت: ای عمو! تو ما را رسوا کردی و سر افکنده ساختی، ولید گفت: چنین نیست من بر دین پدران خود باقی هستم، و لیکن من کلامی شنیدم که بدنم از آن به لرزه در آمد، ابو جهل گفت: آیا آن کلام شعر است؟ گفت: شعر نیست، ابو جهل گفت: آیا گفتار محمد خطبه است؟ ولید گفت: خطبه هم نیست، زیرا خطبه کلامی است که به هم متصل است، ولی کلام محمد از هم پراکنده میباشد، و به هم شباهتی ندارد، و بسیار شیرین و زیبا است. ابو جهل گفت: پس کهانت است، ولید پاسخ داد: کهانت نیست، ابو جهل بار دیگر گفت: پس چیست؟ ولید گفت: مرا اندکی مهلت بده تا در این باره بیندیشم، چون روز دیگر شد گفتند: جواب ما را بگوئید، ولید گفت: بگوئید کلام او سحر است، و دل مردم را مسحور میکند، پس از این خداوند در باره ولید فرمود: «ذرنی و من خلقت وحیدا* و جعلت له مالا ممدودا* و بنین شهودا» تا آنجا که فرمود: «علیها تسعة عشر».
عکرمه گوید: ولید بن مغیره خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمد و گفت: از کلمات خود برای من بخوان حضرت این آیه شریفه را قرائت فرمود: «إن الله یأمر بالعدل و الإحسان و إیتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون» {در حقیقت، خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز میدارد. به شما اندرز
یا برای مثال دیگر مثال از سوره ای که در قرآن واو قسم با جواب و برانگیختن مخاطب برای یک جواب همراه بوده سوره شریفه ص می باشد
وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ
کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ
در جواب قسم به قرآن اینچنین بیان شده است:
أَنَّ الْجَوَابَ قَوْلُهُ: کَمْ أَهْلَکْنا وَقَالَ الْأَخْفَشُ: الْجَوَابُ هُوَ إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ وَقِیلَ: هُوَ صَادْ، لِأَنَّ مَعْنَاهُ حَقٌّ، فَهُوَ جَوَابٌ لِقَوْلِهِ: وَالْقُرْآنِ کَمَا تَقُولُ حَقًّا وَاللَّهِ وَجَبَ وَاللَّهِ. ذَکَرَهُ ابْنُ الْأَنْبَارِیِّ، وَرُوِیَ أَیْضًا عَنْ ثَعْلَبٍ
کم اهلکنا جواب قسم می باشد یا به قول اخفش این آیه که ((هُوَ إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ))
و آنان به جز تکذیب انبیا فکری و عملی نداشتند، بدین جهت عقاب من بر آنها حتم و واجب گردید. می باشد
به عبارتی بعد از قسم به قرآن کریم گفته شده به امری که باور نداشتند(مخاطب ) دلیل قسم و جواب قسم نیز اشاره به نابودی مخاطبان چنینی در شرایط انکار و عناد می کند
فتح القدیر للشوکانی نویسنده : الشوکانی جلد : 4 صفحه : 481
http://lib.eshia.ir/41780/4/481/
تناسب بین قسم به یک امر و انتظار مخاطب وجود دارد
(و الثالث) أن الجواب مما کفى منه قوله «کَمْ أَهْلَکْنََا» و قیل ما کفى منه «بَلِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا» فکأنه قال و القرآن ذی الذکر ما الأمر کما قالوا و أحدهما عن الفراء و الآخر عن قتادة
جواب قسم چیزی است که این جمله جای او را گرفته است (کَمْ أَهْلَکْنا) و یا چیزی بوده که به جای آن (بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا) قرار داده شده
است، گویا که خداوند میگوید: (سوگند به قرآن که امر آن چنان نیست که میگویند) و این دو سخن، اولی از «فراء» و دومی از «قتاده» است.
http://lib.eshia.ir/86854/8/725
سپس در سوره ساختگی عبارت آیه ۴ سوره صاد تکرار می شود ولی میخواهیم ببینیم جایگاه تعجب مخاطب در قرآن چه بوده و آیا استعمال همان لفظ((بل عجبوا)) جایگاهی در سوره ساختگی دارد یا خیر؟
راغب در مفردات در خصوص تعجب می گوید :
العَجَبُ والتَّعَجُّبُ: حالةٌ تعرض للإنسان عند الجهل بسبب الشیء، ولهذا قال بعض الحکماء:
تعجب حالتی (یا ویژگی روانی ) است که به انسان هنگام نادانی و جهل به دلیل و سبب چیزی عارض می شود
المفردات فی غریب القران نویسنده : الراغب الأصفهانی جلد : 1 صفحه : 547
http://lib.eshia.ir/41892/1/547/
وقیل: بل عجبوا، أی لم یکتفوا بالشک والرد، بل جزموا بالخلاف، حتى جعلوا ذلک من الأمور العجیبة.
همچنین گفته شده مقصود از بل عجبوا یعنی تنها به شک و تردید اکتفا نکردند بلکه بر خلاف آن واقعه جزمیت داشتند حتی آن چیزی که باعث تعجب آن شده بود را از امور عجیبه قرار داده بودند
تفسیر القاسمی محاسن التاویل نویسنده : القاسمی جلد : 9 صفحه : 6
http://lib.eshia.ir/41744/9/6/
به عبارتی کفار تعجب کرده بودند (و حالت جزمی داشتند به این مساله که ما نشور و بعث و قیامتی نخواهیم داشت حال یک نفر آمده است و ادعا می کند که قیامت و معادی در پیش داریم !!!
أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ. وَعَدَمُ الْإِیمَانِ أَیْضًا یَدُلُّ عَلَى إِنْکَارِ الْبَعْثِ
یعنی دلالت بر انکار قیامت و برانگیخته شدن مجدد باعث تعجب کفار شده بود
البحر المحیط فی التفسیر نویسنده : أبو حیّان الأندلسی جلد : 9 صفحه : 528
http://lib.eshia.ir/41673/9/528/
دقت کنید هر کلمه باید پیش زمینه دقیقی بین گوینده و مخاطب داشته باشد
در آیه شریفه قرآن چنین امری حاکم است کفار به یک مساله که سبب آن را نمی دانسته و حتی جزمیت بر خلاف آن داشتند کافی بود یک ادعای خلاف آن باعث تعجب آنان شود
ولی در سوره ساختگی چطور؟ گفته شده بل عجبوا ان جاءهم من الصین البعید!
یک انسان عاقل از بروز یک بیماری اپیدمی و از مکان آن مگر متعجب می شود؟!
طبیعتا هر بیماری و اپیدمی آن ممکن است در نسل بشر رخ دهد و این مساله ای است که مکرر در تاریخ تکرار شده و مکان آن هم مهم نیست ممکن است از چین بیاید ممکن است از اسپانیا شیوع پیدا کند یا ایران!
مگر چنین امری باعث تعجب انسان می شود؟!
می بینید تقلید از الفاظ قرآن زمین تا آسمان با موضع استعمال لفظ در قرآن دارد
سپس عبارت کلا بل هو موت الاکید را در سوره ساختگی می بینیم
عبارت اینچنین در قرآن کریم میتوانیم ببینیم ولی مجدد موضع استعمال آنها باید مشخص است و ببینیم چقدر در استعمال دقیق لفظ به مثابه قرآن یا بهتر از آن عمل کرده
قرآن فرموده:کَلَّا ۖ بَلْ ۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ
چنین نیست، بلکه ظلمت ظلم و بد کاریهاشان بر دلهای تیره آنها غلبه کرده است
یعنی در مخاطب یک پیش فرض غلطی وجود داشته(حال به سبب جهل حال به جهت عناد حال به جهت تعصب و...)
سپس می گوید کلا(نه چنین نیست )
دلیل استعمال آن در قرآن کریم مشخص است
زمانی که قرآن کریم بر کفار قرائت میشد می بینیم کسانی می گفتند این افسانه پیشینیان است سپس خداوند دلیل آن را می فرماید و این پیش فرض را رد میکند و می فرماید((کلا بل ران علی قلوبهم ما کانو یکسبون))یعنی دلیل اینچنین واکنش مخاطب را می گوید :
مثلا بیضاوی هم اشاره می کند رد لما قالوه وبیان لما أدى بهم إلى هذا القول بأن غلب علیهم حب المعاصی بالانهماک فیها حتى صار ذلک صدأ على قلوبهم فعمی علیهم معرفة الحق والباطل فإن کثرة الأفعال سبب لحصول الملکات کما قال صلى الله علیه وسلم إن العبد کلما أذنب ذنبا حصل فی قلبه نکتة سوداء حتى یسود قلبه
یعنی رد سخنان کسانی بود که نسبت به قرائت قرآن انجام دادند به این جهت که دوست داشتن گناهان بر آنها غلبه کرد و قلبشان رو به کوری رفت نتوانستند حق و باطل را تشخیص دهند سپس حدیثی از پیامبر نقل می کند
تفسیر البیضاوی (انوار التنزیل واسرار التاویل) نویسنده : البیضاوی جلد : 5 صفحه : 465
http://lib.eshia.ir/15391/5/465/
پس دقت کرده باشید عبارت ((کلا بل))موضع استعمال دقیقی داشته است
ولی در سوره ساختگی پس از قسم به ویروس سپس تعجب واهی کفار! در رد پیش فرض آنان می گوید بل هم موت الاکید!
مگر پیش یک مخاطب چنین است؟! هر انسان با عقل سلیم می داند یک مرض یا ویروس می تواند منتهی به مرگ می شود پس تفاوت آن را با قرآن کریم که یک پیش فرض غلط مخاطب را بیان کرده(یعنی افسانه بودن قرآن کریم)سپس آن را رد کرده و دلیل و سبب آن را بیان می کند
سپس عبارتی که از قرآن کریم تقلید شده ((امکثوا)) است که در آیه ۱۰سوره طه اشاره شده است
ببینیم مراد از امکثوا چیست ؟
[الزخرف/ 77] ، قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا
المکث: ثبات مع انتظار، یقال: مَکَثَ مکثا
در جایی ایستادن همراه با انتظار را گویند
المفردات فی غریب القران نویسنده : الراغب الأصفهانی جلد : 1 صفحه : 772
http://lib.eshia.ir/41892/1/772/
اگر روی تک تک کلمات و الفاظ این سوره ساختگی نگاهی داشته باشیم بیشتر اشکالات آن و عدم استعمال دقیق الفاظ و قدرت آن در پاسخ تحدی بر قرآن آشکار می شود لکن به نظر میرسه همین قدر کافی بوده باشه
سپس آخرین کلمه ای که به آن می پردازیم کلمه صابون الجدید هست (اغسلوا ایدیکم بالصابون الجدید )
در آیات قرآن کریم نیز به لفظ جدید اشاره شده (فی خلق جدید)کما فی سابق جستجو می کنیم موضع و جایگاه استعمال کلمه جدید چه می باشد و آیا ادعای این سوره ساختگی به مثابه جایگاه استعمال آن در قرآن بوده است ؟
وقولهم: (لفی خَلْقٍ جدید) یحتمل أنْ یرید بالجدید ما سبقه عدَم، ویحتمل أنْ یریدَ به ما لم یُسْبَق بوجود.
یعنی احتمال دارد که از جدید که در آیه استعمال شده مراد آن چیزی که باشد که مسبوق به عدم بوده و همچنین احتمال دارد که به آن چه وجود سابقه نداشته اشاره داشته باشد(اراده به آن بکند )
معترک الاقران فی اعجاز القران جلد : 3 صفحه : 298
http://lib.eshia.ir/42027/3/298/
مثلا در قرآن به حضرت سلیمان اشاره شده فمکث غیر بعید یعنی برای آمدن هدهد انتظار کشید تا بیاید
فمکث غیر بعید » أی فلم یلبث سلیمان إلا زمانا یسیرا حتى جاء الهدهد
یعنی حضرت سلیمان فقط زمان کوتاهی را منتظر باقی ماند تا هدهد بیاید
ولی دقت کنید در این سوره ساختگی میگوید امکثوا فی بیوتکم انه بلاء شدید در این صورت اگر دستور بهداشتی و قرنطینه خانگی مطمح نظر باشد و در مقابله با آیات قرآن چنین گفته شده باشد پس باید برابری و مقابله معنایی دیده شود عمده معنای مکث در آیات قرآن اطلاق بر وضعیت انتظار بوده مثلا دقت کنید
وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ- 13/ 17. لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ- 17/ 106. فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ- 27/ 22 یراد التوقّف فی الحالة السابقة و استمرارها بطول البقاء و العمر.
یعنی مراد ایستادن و توقف در وضعیت سابق و امتداد یافتن آن به اندازه عمر و بقا می باشد
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم جلد : 11 صفحه : 142
الْمَکْثُ: الاقامة مع الانتظار
مکث (ریشه فعل امکثوا) ماندن همراه با انتظار هست پس در دقت در انتخاب کلمات برای مقابله با قرآن باید به دقت آیات قرآن و الزام بر توجه جایگاه الفاظ قرآن می باشد تا تحدی معنی بدهد
http://lib.eshia.ir/71460/11/141
http://lib.eshia.ir/71460/11/142
بحار الأنوار جلد : 14 صفحه : 116
http://lib.eshia.ir/71860/14/116
أَنَّ یَمْکُثُوا فِی دَارِهِمْ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ فَکَانَ مِنَ اللَّهِ وَعَدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٌ، فَجَاءَتْهُمُ الصَّیْحَةُ، فَأَهْلَکَ الَّذِینَ کَانُوا مِنْهُ تَحْتَ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَمَغَارِبِهَا
تفسیر ابن ابی حاتم الاصیل مخرجا جلد : 6 صفحه : 2050
http://lib.eshia.ir/41709/6/2050/
در متون تاریخی هم زمانی که خواسته شده اشاره ای به توصیه به باقی ماندن در خانه بشود مفهوم انتظار برای یک وعده یا عملی در آن دیده می شود مثلا به این متن دقت کنید گفته شده: در خانه هایتان سه روز بمانید و آن وعده ای غیر کاذب از طرف خدا بود پس هنگامی که صیحه ای بر آنان آمد کسانی که در مشرق و مغرب زمین بودند نابود گردیدند
در شرایط دستوری برای خانه ماندن چه انتظار یا وعده ای دیده می شود؟ بلکه این یک دستور ساده خبری بوده
در حالی که در خود قرآن هم توصیه به ماندن در خانه اشاره شده مثلا آیه قرن فی بیوتکن(در خانه بمانید)
وَ یراد لزوم استقرارهنّ فی بیوتهنّ و لا یخترن التظاهر و الإجلاء و الاستعلاء و جلب النفوس.
مراد بر لزوم مستقر شدن و باقی ماندن در خانه هایشان می باشد و این که از برگزیدن آشکار شدن و جلب توجه دیگران پرهیز کنند
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم
د : 9 صفحه : 236
http://lib.eshia.ir/71460/9/236/
مفر- قرّ فی مکانه: إذا ثبت ثبوتا جامدا، و أصله من القرّ و هو البرد و هو یقتضى السکون،
در ریشه لفظ قرن گفته شده یعنی هنگامی به به خوبی پایدار و بی حرکت ماند و اصل کلمه از( ق ر ر) می باشد و آن به مثابه چیز سرد است که اقتضای ساکن بودن دارد
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم : 9 صفحه : 234
http://lib.eshia.ir/71460/9/234/
واضح است وقتی در جهت تقلید از آیات قرآن حرکت می شود کنار هم آوردن امکثوا و فی بیوتکن کل ساختار آن را عوض می کند اگر مراد این باشد که طبق ساختار کلمات قرآن دستور به توصیه در خانه ماندن باشد قرن به جهت ظرافت و دقت انتخاب شده و فعل با ریشه م ک ث نیز طبق جایگاه خود به کار رفته است
+شاید سوال شود در عربی نیز مشاهده می شود که می گویند امکثوا فی بیوتکم
پاسخ آن واضح و روشن است آنچه که در تحدی بر قرآن کریم مطمح نظر است دقت و ظرافت کلمات هست می بینید مکث مراد و ریشه خود را دارد و دستور به ماندن در خانه از ظرافت لفظ ((قرن)) در مورد خود استعمال شده به عبارتی برای خانه ماندن تشبیه به جامد بودن یک شی سرد مثل یخ نموده
در عربی نیز صرفا از این کلمه ((امکثوا فی بیوتکم استفاده نمی شود بلکه الزموا فی بیوتکم یا اجلسوا فی بیوتکم هم مصطلح است
واژه دیگر نیز که استفاده شده جدید می باشد در آیات متعدد قرآن کریم از واژه جدید کنار خلق استفاده شده دقت کنید
وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ
وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَإِذَا کُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ
إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ
اما چرا جدید در کنار خلق استفاده شده است؟
طبرسی (مفسر) در این باره می گوید: المعنى إنکم یجدد خلقکم بأن تنشروا و تبعثوا}
یعنی خلقتتان و جسمتان را مجدد و نو میکند و بر انگیخته می شوید
مجمع البیان فی تفسیر القرآن - جلد : 8 صفحه : 593
http://lib.eshia.ir/86854/8/593/
أی: فرقتم کل تفریق، وقطعتم کل تقطیع، وأکلتکم الأرض والسباع والطیور، والجدید المستأنف المعاد
منکران معاد در خصوص خلق جدید و انداز پیامبر چنین گفتند: یعنی زمانی که تماما پراکنده شدید و قطعه قطعه شدید و زمین و درندگان و پرندگان شما را خوردند
سپس می رسیم به قسمت خلق جدید که با تعجب می گویند خلق ما بازگردانده می شود
مجمع البیان فی تفسیر القرآن - الجزء : 8 صفحة : 195
http://ar.lib.eshia.ir/12023/8/195
می بینید معنی جدید کاملا در انتظار و ما بازای حقیقی خود به کار رفته و تعجب برانگیز بودن آن برای مخاطب کلام در آیات قرآن مشخص است ولی صابون الجدید هیچ انتظاری از مخاطب نداریم مساله عجیبی به نظر رسد و هر انسان با عقل سلیم شستن دست با صابون را می داند حال چرا جدید استعمال شده اگر جهت تحدی بر قرآن باشد موضع استعمال لفظ کاملا واضح است یعنی چیزی که سابقه وجودی نداشته پس از آن پدیدار شود ولی در صابون جدید چه؟ یک انسان می داند برای حفظ بهداشت صابون لازم است حال جدید حال غیر آن ولی در آیه شریفه قرآن می بینید فرموده شده:
قَالُواْ أَ ءِذَا ضَلَلْنَا فىِ الْأَرْضِ أَ ءِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِیدِ بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبهِِّمْ کَافِرُون
گفتند اگر ما گم شدیم در زمین (یعنی اجزاء تن ما پراکنده شد در زمین) آیا در خلق تازه هستیم مراد خلق آخرت است یعنی وقتی ما مردیم در دنیا و پوسیدیم آیا زندگی دیگری در آخرت داریم
در مقام پیش فرض مخاطب و انکار آن کلمه جدید و آن هم به پدیداری نوین یک چیز پس از فانی شدن آن می پردازد
و در ثانی جایگاه کلمه جدید مساله تازه و بدیعی که برای مخاطب کلام یک امر غیر عادی شمرده شده و امری را برای آن ایجاد نمی کند
می بینید تقلید چند کلمه از الفاظ قرآن حتی یارای تحدی قرآن نمی باشد چون جایگاه استعمال لفظ در آیات قرآن دقیق و حقیقی و مطابق به وضعیت مخاطب بوده به طوری که یک نگرش تازه ای آغاز می کند ولی در شبهه مذکور سخنی که باعث تغییر وضعیت مخاطب شود ایجاد نمی کند از هر نظر این شبهه باطل است.
انهدام شبهه
یاعلی مدد
به کانال دروغ ها و خرافات بپیوندید
@zandiq-iq7
پدرمون درومد با این بحثا ، بخدا میدونیم ، قرآن تکه ، شکی توش نیست برادر