بسم الله الرحمن الرحیم
قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین
سلسله مطالب پاسخ به تمام اشکالات دشمنان اسلام در مورد آیه مبارکه ۵ سوره یونس
مقدمه ؛ برخی از کانال های دروغ پرداز و مروج خرافات دوباره به نقد این آیه پرداخته اند که اینبار جامع تر از قبل پاسخشان را میدهیم.
قسمت اول
اگر اسلام ستیزان بگویند؛ مسلمانان قرن اخیر با تحریف در ترجمه و تفسیرهای من در آوردی سعی کرده اند از میان آیات قرآن، آیاتی استخراج کرده و آنها را با یافته های علمی روز دنیا تطبیق دهند !
در پاسخ میگوییم؛ از دشمنان اسلام که این نقد مضحک را وارد ساخته اند، سپاسگزاریم؛ زیرا صفت جهل و بارکشی که همواره به آنها داده ایم و خواهیم داد را به نمایش میگذارند؛
راغب اصفهانی لغت دان و قرآن شناس بزرگ متوفی ۵۰۲ هجری قمری (۱۰۹۱ میلادی) ۶ قرن قبل از گالیله ( = کسی که برای اولین بار پدیده بازتابش نور خورشید از سطح ماه را مشاهده تجربی کرد) میزیسته است او با استناد به دو آیه ۶۱ فرقان و ۵ یونس، نتیجه می گیرد که نور ماه، مقتبس شده از نور خورشید است:
و ذلک أنه یقال إنّ القمر هو یقتبس النور من الشمس و هو لها بمنزلة الخلیفة و قیل: و على هذا نبّه قوله: وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً و َقَمَراً مُنِیراً [ الفرقان/ 61 ] فأخبر أنّ الشمس بمنزلة السراج، والقمر بمنزلة النور المقتبس منه، و على هذا قوله تعالى: جَعَلَ الشَّمْسَ #ضِیاءً وَ الْقَمَرَ #نُوراً [یونس/ 5]
ماه نورش را از خورشید دریافت می کند و برای خورشید به منزله ی جانشین است و اینکه خدا میفرماید: "و قرار دادیم در آن چراغی و ماه را نورانی" خبر میدهد که
خورشید بمنزله چراغ است و ماه بمنزله ی نوری است که آن را از خورشید میگیرد و همچنین آیه ای دیگر که میفرماید: " قرار داد خورشید را چراغی و ماه را نوری"
المفردات الراغب ج ۱ ص ۱۶۷
شیخ فخر الدین طریحی متوفی ۱۰۸۵ هــ ق ( ۱۶۵۹ میلادی) قرآن شناس و لغت شناس گوید؛
قوله تعالى: ( هو الذی جعل الشمس ضیاء و القمر نورا ) [ ۱۰ / ۵ ] الضیاء : الضوء و کذلک الضوء بالضم. و فرق ما بین الضیاء و النور هو أن الضیاء ما کان من ذات الشئ کالشمس، و النور ما کان مکتسبا من غیره کاستنارة الجدران بالشمس. و ( أضاء القمر إضاءة ) أنار و أشرق، وضاء ضوءالغة. و الکواکب قیل: کلها مضیئة بذاتها إلا القمر فان نوره مستفاد من الشمس
ایشان ذیل آیه قران مینویسد: تفاوت میان ضیاء و نور در این است که ضیاء آن است که از ذات شیء است مانند خورشید، اما نور آن است که گرفته شده از غیر است
مانند نور ماه که از خورشید است
مجمع البحرین جلد ۳ صفحه ۳۱
محققین اسلام ۱۰۰۰ سال قبل ادعای نادرست آنها را مردود ساخته اند.
همچنین قرآن بطون مختلفی دارد و برداشت علمی از آیات قرآن هم صحیح و درست است.
قسمت دوم
اگر اسلام ستیزان بگویند؛ مگر شما نمیگویید کلمه "منیر" نور" برای جسمی به کار میرود که از خودش نوری ندارد، پس چرا در روایاتی از پیامبر اسلام (ص) و چند ادعیه، از کلمه نور و منیر برای خورشید هم استفاده شده است ! الشمس و القمر نوران یعنی خورشید و ماه دو نور هستند؛ و کلمه منیر به تنهایی برای خورشید هم استفاده شده است!
متن و منابعی که کفار بدان استناد میکنند را ذکر میکنیم:
قد روى الناس ان رسول الله (ص) قال: إن الشمس والقمر #نوران فی النار؟
یَا مَنْ أَنَارَ الْقَمَرَ الْمُنِیرَ فِی سَوَادِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِک بِلُطْفِهِ، یَا مَنْ أَنَارَ #الشمس_المنیرة
منبع؛ تفسیر قمی جلد: ۲ صفحه: ۳۴۳
منبع: منهج الدعوات صفحه ۱۱۰
منبع: تفسیر امام العسکری جلد ۱ صفحه ۵۷۵
منبع: زاد المعاد جلد ۱ صفحه ۵۲۵
پاسخ ؛ دشمنان اسلام، پیوسته در حال خلق حماسه و صحه گذاشتن بر آیاتی هستند که ماهیتشان در آن نشان داده شده است، اما نزد ما گلایه میکنند!
بحث تخصصی:
در زبان عربی واژه ((ضیاء)) منحصرا برای جسمی بکار می رود که نور و گرمای ذاتی دارد. اما واژه ((منیر)) و ((نور)) معنای عام دارد. یعنی هم میتواند برای جسمی به کار رود که روشنایی ذاتی دارد و هم برای جسمی که روشنایی عرضی ( غیر ذاتی ) دارد.
پس اگر در تعدادی روایت انگشت شمار مشاهده شد که برای شمس و قمر واژه ی یکسانِ نور یا منیر استعمال شده بود، جای تعجب ندارد. چون همانطور که گفتیم این واژه برای هر دو جسم با روشنایی ذاتی و عرضی کاربرد دارد.
اما واژه ضیاء منحصرا مختص جسمی است که روشنایی اش از خودش است؛لهذا هیچ کجا نمیبینیم برای ماه (قمر) در آیات و روایات و ادعیه ، این واژه (= ضیاء) استعمال شده باشد! ( دقت کنید)
حال صحبت های خود را از کتاب المفرداتِ راغب اصفهانی ، لغت شناسِ بزرگ قرن ۵ هجری قمری، مستند کنیم:
و الضیاء أعلى مرتبة من النور، إذ کل ضیاء نور، و لیس کل نور ضیاء.
ترجمه: ضیاء مرتبه بالاتری از نور دارد. چون هر ضیائی نور هم هست اما هر نوری ضیاء نیست !
المفردات فی غریب القران جلد: ۱ صفحه: ۱۶۷
یعنی خورشید اگر ضیاء است، نور هم هست اما ماه اگر نور است دیگر ضیاء نیست. ناآگاهی ملحدین
دیگر منابع
در شرح مصطلحات فلسفی آمده است : النّور الذّاتی (المجرّد) و العارض؛
النّور ینقسم الى ما هو هیئة لغیره و هو النّور العارض، و الى نور لیس هو هیئة لغیره و هو النّور المجرّد و النّور المحض.
نور تقسیم میشود به نور ذاتی و نور عرضی.
شرح المصطلحات الفلسفیة جلد: ۱ صفحه: ۴۱۶
عبدالکریم یونس در تفسیر القرآنی للقران می نویسد :
و ذلک أن الضوء نور ذاتىّ.
ضوء نور ذاتی است.
نام کتاب : التفسیر القرانی للقران جلد : ۶ صفحه: ۹۵۹
نتیجه ؛ این که روایت گفته است ماه و خورشید دو نور هستند کاملا روشن است ؛ چون نور یکی ذاتی و نور دیگری عرضی است.
یعنی یکی منبع نور است و دیگری منبع نور نیست. یکی از خودش نور دارد و دیگری نورش از خودش نیست. پس اینکه روایت گفته است نوران یعنی دو نور هستند که ماهیت آنها با هم متفاوت است. تفاوتشان هم در ذاتی و عرضی بودن نور آن دوست !
قسمت سوم
در پست قبل دانستیم؛ برخی از روایات که در آن از کلمه " نور و منیر" برای خورشید هم استفاده شده عاری از خطاست و شبهه ناشی از توهمات و شیطنت های دشمنان اسلام بوده است.
اما در ادامه نکات دیگری را به خوانندگان محترم ارائه کنیم؛
۱) در قرآن کریم همه جا برای خورشید یا شمس واژگان ضیاء یا سراجا استعمال شده و برای ماه یا قمر واژگان نورا یا منیرا _ مثلا آیات زیر:
هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً [ یونس: 5 ]
تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا و َقَمَرًا مُنِیرًا [ الفرقان:61 ]
۲) در تمام ادعیه معتبری که در کتابِ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی رحمه الله گرد آوری کرده است، هم دقیقا مانند قرآن کریم همین تفکیکِ واژگان صورت گرفته است :
برای مثال:
دعای یستشیر که از امام علی علیه السلام است:
لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ کُنْتَ إِذْ لَمْ تَکُنْ سَّماء مَبْنِیَّةٌ، و َلا أَرْضٌ مَدْحِیَّةٌ، و َلا شَمْسٌ مُضِیئَةٌ، و َلا لَیْلٌ مُظْلِمٌ، وَلا نَهارٌ مُضِیٌ، و َلا بَحْرٌ لُجِّیُّ، وَلا جَبَلٌ راسٍ، وَلا نَجْمٌ سارٍ، و َلا قَمَرٌ مُنِیرٌ،
http://lib.eshia.ir/10505/1/135
برای شمس کلمه "مضیئه" بکار رفته
و برای قمر کلمه "منیر" _ دقیقا مانند قرآن کریم:
هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَالْقَمَرَ نُورًا [ یونس ۵ ]
دعای ندبه:
أَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ ؟ أَیْنَ
الاَقْمارُ المُنِیرَةُ ؟ أَیْنَ الاَنْجُمُ الزّاهِرَةُ؟ أَیْنَ أَعْلامُ الدِّینِ وَقَواعِدُ العِلْمِ
http://lib.eshia.ir/10505/1/640
مجدد فقط برای ماه واژه "منیر" استعمال شده است.
حتی به طرز شگفت اوری در دعای جوشن کبیر ، با اینکه دو کلمه "شمس" و "قمر" پشت سر هم در جایی آمده است ، اما باز کلمه "منیر" را فقط صفتِ قمر قرار داده است. ( دقت کنید )
یا مَنْ لا شَرِیکَ لَهُ وَلا وَزِیرَ ، یا مَنْ لا شَبِیهَ لَهُ وَلا نَظِیرَ ، یا خالِقَ الشَّمْسِ وَالقَمَرِ المُنِیرِ
http://lib.eshia.ir/10505/1/154
فلذا اگر "منیر" را میخواست صفت هر دو قرار دهد باید میفرمود:
یا خالق الشمس و القمر منیران
جالبتر اینکه در فراز دیگر از همین دعای جوشن کبیر ( که مستقیم از جانب خداوند است) باز همانند قران کریم برای شمس کلمه "سراجا" و برای قمر کلمه "نورا" استعمال شده است:
یا مَنْ جَعَلَ الأَرْضَ مِهاداً ، یا مَنْ جَعَلَ الجِبالَ أَوْتاداً ، یا مَنْ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجا ، یا مَنْ جَعَلَ القَمَرَ نُوراً
http://lib.eshia.ir/10505/1/152
در دعای صباح امیرالمومنین علیه السلام میخوانیم:
اللّهُمَّ یا مَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجهِ، وَسَرَّحَ قِطَعَ اللَّیْلِ المُظْلِمِ بِغَیاهِبِ تَلَجْلُجِهِ، وَأَتْقَنَ صُنْعَ الفَلَکِ الدَّوّارِ فِی مَقادِیرِ تَبَرُّجِهِ، وَ شَعْشَعَ
«ضِیاءَ الشَّمْسِ بِنُورِ تَأَجُّجِهِ»
http://lib.eshia.ir/10505/1/112
باز هم برای شمس، کلمه "ضیاء" استعمال شده است به طور دقیق.
در دعای "السمات " آمده است:
و َجَعَلْتَ الشَّمْسَ ضِیآءً ، وَخَلَقْتَ بِهَا الْقَمَرَ وَ جَعَلْتَ الْقَمَرَ نُورا ً
http://lib.eshia.ir/10505/1/126
باز هم دقیقا دو واژه متفاوت و مشابه قران استعمال شده است!
چنانچه مشاهده کردید در تمامی ادعیه معروف و دارای اعتبار نزد شیعه که شیخ عباس قمی رحمه الله آنها را در مفاتیح الجنان گرد اوری کرده است، به طرز دقیقی عباراتی نظیر قرآن برای تفکیک روشنایی ماه و خورشید استعمال شده است.
چنانچه در بالا مشاهده نمودید ؛ در تمام آیات قران بدون استثناء و همینطور تمام روایات، همه جا برای ماه ؛ واژه نور یا منیر استعمال شده و حتی یک مورد از ضیاء برای ان استفاده نشده است. دلیلش هم روشن است ؛ چون واژه ضیاء فقط برای جسمی بکار میرود که نورانیتش از ذاتش هست در حالی که ماه نور ذاتی ندارد بلکه نورش عاریتی و عرضی است.
همین قرینه نشان میدهد که در آیه ی ۵ سوره ی مبارکه یونس ، مراد از نور در اینجا نور عرضی هست و الا جا داشت برای ماه هم کلمه ضیاء استعمال کند. ( دقت کنید )
در آیه ۵ سوره یونس سیاق آیه وقتی صحبت به ماه میرسد عوض میشود ، یعنی میتوانست برای ایجاز( مختصر گویی ) در کلام ، بگوید :
"و جعل الشمس و القمر ضیاءان "
و قرار داد خورشید و ماه را دو ضیاء !
اما چنین نکرد! وقتی خداوند دو واژه متفاوت بکار میبرد ؛ دقیقا میخواهد به یک وجه تفاوت اساسی بین این دو اشاره کند ، لذا فرمود :
"و جعل الشمس ضیاء و القمر نورا"
در این آیه شریفه ، ضیاء منحصرا صفت شمس قرار گرفته است و نورا هم منحصرا صفت قمر ( دقت کنید)
شیخ جعفر سبحانی حفظه الله، در کتابِ منشور جاوید راجع به همین موضوع می نویسد :
نکته قابل توجّه در آیه، این است که در مورد «خورشید» لفظ «ضیاء» و در مورد «ماه» لفظ «نور» بکار رفته است، این دوگانگى در تعریف علّتى دارد! محققان میگویند: «ضیاء» بمعنى نور#ذاتی است، یعنى چیزى که نور از خود آن بجوشد، در حالیکه « نور» مفهوم اعمّ از ذاتى و عرضى دارد، و چون خورشید منبع جوشش نور، و نور ماه اکتسابى و عرضى است و از خورشید سر چشمه میگیرد، از این جهت در وصف آن دو، از دو لفظ مختلف بهره گرفته شده است. مؤیّد این نظر این است که قرآن کریم در آیات دیگر خورشید را «سراج» و ماه را «نور» و یا «منیر» خوانده است.
منبع؛ کتاب منشور جاوید جلد ۱ صفحه : ۳۱۲
http://lib.eshia.ir/26678/2/312
قسمت چهارم
اگر اسلام ستیزان بگویند؛ در آیات ۱۵ و ۱۶ سوره مبارک نوح دو غلط علمی وجود دارد : چون ماه نور نیست و تنها کره خاکی است از جنس زمین و تنها نور خورشید را منعکس میکند. و ماه نور هفت آسمان نیست چنانچه قران میگوید!
أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا، و َجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا و َجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا
https://bit.ly/39sq6on
https://bit.ly/2rJuH4x
پاسخ: الحق و الانصاف شما هم پی بردید اینها هر نوع اراجیفی که به ذهنشان خطور میکند را روی کاغذ می اورند تا صرفا چیزی گفته باشند و برگه ای سیاه کرده باشند ! ولی غافل از اینکه هرچه بیشتر دست و پا بزنند مردم آگاه بیشتر پی به بلاهت و غرض ورزی آنها میبرند !
معاندین پرادعا حتی با آرایه های ادبی و صنایع ادبی هم آشنا نیست!
از خوانندگان محترم سوال میکنیم :
وقتی میگوییم: محسن، "شیر" است.
آیا به ذهنتان خطور میکند که منظور این است که محسن مانند شیر جنگل یال و دم و ...دارد !؟ یا سریعا متوجه میشوید گوینده میخواهد به یک وجه شباهت بین آندو اشاره کند و آن شجاعت است.یعنی در واقع جمله این است:
محسن ، مانند شیر "شجاع" است.
لکن اینجا وجه شبه و اداتِ تشبیه برای ایجاز در کلام محذوف شده است و صرفا به آوردن مشبه (محسن) و مشبه به (شیر) اکتفا شده است !
حال برگردیم به آیه قران ؛
در این آیه قرآن هم، مشبه ( ماه ) و مشبه به ( نور) آورده شده و مراد این است که ماه هم دارای نور است، همین ! نه اینکه جنس و وزن و ابعاد و ...آن هم مانند نور باشد ! زهی ناآگاهی!
جالب اینکه در ادامه هم خورشید به سراج (چراغ) توصیف شده است.
آیا همین برداشت مضحک را اینجا هم میکنند و میگویند مگر ابعاد خورشید و جنس اش مانند لامپِ ۱۰۰ است!؟
در ادامه میگویند که ماه نور هفت آسمان نیست چنانچه قرآن میگوید !
چرا اینقدر شیادی میکنند؟!
کجا قرانِ کریم گفته است که ماه نورِ هفت آسمان است؟
کجا گفته است که ماه به هفت آسمان نور می دهد؟
کجا گفته است که ماه منبعِ نور هفت آسمان است؟
یکبار دیگر آیه ی شریفه قران را میخوانیم :
وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً [نوح 16]
و ماه را در میان آنها نوری ، و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است.
ماه را در میان آنها نوری قرار داده است
شما از این جمله برداشت می کنید که ماه مایه روشنی تمام آسمانها است؟!
مثلا اگر کسی به شما بگوید که " ایران کشوری در میان کشورهای آسیایی است " شما اینگونه برداشت می کنید که حیات کشورهای آسیایی به ایران وابسته است!
یا اگر کسی به شما بگوید " ترکیه کشوری توریستی است که بین آسیا و اروپا واقع شده است " شما برداشت می کنید که این توریستهای این کشور منبعِ درآمد برای بقیه ی کشورهای اطراف هستند ! زهی کج اندیشی.
قسمت پنجم
اگر اسلام ستیزان بگویند : در زمانهای قدیم مفهوم نور و بازتاب آن چندان شناخته شده نبود که برای تفکیک آن از کلمه جداگانه ای استفاده کنند. لذا تفکیک آن براساس انعکاس صحیح نیست. در زمان باستان تصور می شد که آنچه باعث دیدن می شود نوری است که از چشم بر جسم می تابد ( نه از جسم به چشم) . اعتقاد به چشم زدن از همینجا برخاسته است. بنابراین تعبیر تابان به عنوان جسمی که نور را باز می تاباند اشتباه است. این تعبیری جدید است که توسط نویسنده برآن بار شده تا استدلالش موجه بنماید.
پاسخ : ما نمیدانیم منظور نویسنده از زمان قدیم دقیقا کدام بازه زمانیست ؟ ( احتمالا مرادش به دوره قبل از گالیله میباشد)
اما اینکه میگوید در زمانهای قدیم مفهوم نور و بازتاب آن چندان شناخته شده نبود مرادش نزد کیست؟ اگر منظور نویسنده نزد دانشمندان اسلامی است که این حرف غلط است اندر غلط . اتفاقا دانشمندان اسلامی به این موضوع واقف شده بودند و ایضا پی برده بودند که علت دیدن اجسام نوری است که از جسم به چشم ما می رسد و همچنین انعکاس و بازتاب نور را از سطح اجسام کاملا در آثار خودشان تشریح کرده اند
برای نمونه خواجه نصیرالدین طوسی رحمة الله علیه منجم و ریاضی دان برجسته متوفای ۶۷۲ هجری ( 1274 میلادی ) مینویسد:
مسألة الابصار خروج الشعاع عن العین او الانطباع
اختلفوا فی الإبصار، منهم من قال:
انّه خروج الشعاع عن العین. و هو باطل، و الّا لوجب تشوّش الابصار عند هبوب الریاح و لامتنع أن نرى نصف السماء، لامتناع أن یخرج من حدقتنا ما یتّصل بکلّ هذه الأشیاء او یؤثّر فی جمیع الأجسام المتصلة بین حدقتنا و بینها.
أقول: القائلون بالشّعاع، و هم الحکماء المتقدّمون، لا یقولون بخروجه عن العین إلّا بالمجاز
خواجه نصیر تایید میکند که علت رویت اجسام این نیست که شعاع نور از جسم ما به اجسام میرسد و بطلان آن را صحه میگذارد.
تلخیص المحصل جلد ۱ صفحه ۱۷۳
همچنین درباره انعکاس نور از سطح اجسام می نویسد :
و استدلّوا على کون الابصار بالشعاع باشتراطه بکون المبصر فی ضوء. و لو لا أنّ شعاع البصر و الضوء من جنس واحد، لما کان بعضه معینا فی إفادة البعض و أیضا کما یقع لشعاع الأجرم النّیرة انعکاس و انعطاف و نفوذ فیما یحاذیها من الأجسام الشفّافة
و چنانچه برای شعاع اجرام نورانی ، انعکاس و بازتاب و نفوذ کردن در آنچه مقابل آنهاست از اجسام شفاف، واقع میشود.
تلخیص المحصل جلد ۱ صفحه ۱۷۳
قسمت ششم
اگر اسلام ستیزان بگویند؛ نور به معنای عاریتی بودن آن است پس چرا خداوند خود را نور نامیده؟! ( اشاره میکنند به آیه مبارکه ۲۵ سوره نور _ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ و َالْأَرْض ِ_ خدا نور آسمانها و زمین است )
پاسخ: حقیقتا با معاندینی مواجه هستیم که علاوه بر صفت عناد دارای صفت جهل و حماقت هم می باشند ! اینها هنوز معنای مجاز و حقیقی را نمیتوانند تشخیص دهند! اینکه اینجا راجع به خداوند سبحان از وصف نور استفاده شده است نه به این معنا که ذاتِ خداوند العیاذبالله از جنس نور مادی است! ( فقط یک معاند زبان نفهم میتواند چنین برداشت مضحکی کند!) بلکه مراد معنای مجاز و وجه شباهت آن است یعنی همانطور که نور و روشنایی آن موجب هدایت و مسیر یابی موجودات مختلف میشود ، نور وجودی خداوند هم باعث هدایت و راهیابی و رساندن انها به مقصود میشود. آیات قران بسیار روشن و واضح هستند.
شیخ صدوق رحمه الله بیان داشته اند:
إنه نور السماوات والارض على هذا المعنى ، وأجرى على نفسه هذا الاسم توسعا ومجازا لان العقول دالة على أن الله عزوجل لا یجوز أن یکون نورا ولاضیاءا ، ولامن جنس الانوار والضیاء لانه خالق الانوار وخالق جمیع أجناس الاشیاء
این که خدا نور آسمان ها و زمین است از روی توسعه و مجاز بکار گرفته شده زیرا عقول شهادت می دهند که جایز نیست خدا نور و روشنی از جنس نور و روشنایی مخلوق باشد چون خداوند خالق جمیع اجناس میباشد.
بحارالأنوار نویسنده: العلامة المجلسی جلد ۴ صفحه ۱۶
http://lib.eshia.ir/71860/4/16
به روایتی در همین باب توجه کنید :
عباس بن هلال گوید: از امام رضا علیه السلام (دربارهی آیه: اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، سؤال کردم و امام (در جواب فرمود: «خداوند، هدایت کننده آسمانیان و زمینیان است. در روایت دیگر از شیخ برقی آمده است: هدایتی است برای کسی که در آسمان است و کسی که در زمین است.
متن عربی
عن العباس بن هلال قال: سألت الرضا علیه السلام عن قول الله: " الله نور السماوات والأرض " فقال: هاد لأهل السماء، وهاد لأهل الأرض، و فی روایة البرقی هدى من فی السماء وهدى من فی الأرض.
تفسیر البرهان جلد ۴ صفحه ۶۶
الکافی - ط الاسلامیة جلد ۱ صفحه ۱۱۵
از این گذشته ؛ اگر بنا را بر پیش فرض و برداشت غلط ملحد از آیه بگذاریم و بخواهیم پاسخ نقضی بدهیم باید بگوییم سابقا گفتیم خودِ نور دو نوع است یک نوع نور عاریتی و نوع دیگر نور ذاتی است. میتوانید اینجا بخوانید :
بنابراین اگر پیش فرض غلط ملحد را هم که بگیریم باز هم خللی در آیه کریمه وارد نیست ؛ زیرا اینجا مراد از نور در خداوند سبحان نور ذاتی است که وام گرفته از غیر نیست. فتامل.
قسمت هفتم
اسلام ستیزان میگویند؛ قبل از پیامبر (ص) عده ای دانشمند گفته بودند (مانند آناکساگوراس و آمپدولکس و غیره ) که نور ماه از خودش نیست و عاریتی میباشد، محمد (ص) نیز از آنها کپی کرده است!
پاسخ: گفته های دشمنان اسلام کاملا مردود و استدلالشان پوچ میباشد؛ سوالی که هر بار تکرار میکنیم و با فرافکنی ملحدین مواجهیم پس بهتر هست چشمانمان را به روی واقعیت نبندیم؛
این دانشمندان نظریات اشتباهی هم داشته اند، چگونه ممکن است که پیامبر (ص) نظر صحیحشان را گرفته باشند و بقیه را نگرفته باشند ! مگر همین یک نظر را داده بودند ؟!
۱. آناکساگوراس چنین میپنداشته زمین صاف و شناور است و توسط هوای قوی زیر آن هدایت میشود ! و اختلالات در این هوا گاهی باعث زمین لرزه میشود !
He thought that the earth is flat and floats supported by 'strong' air under it and disturbances in this air sometimes causes earthquakes.
۲. همچنین وی گفته، ماه مانند خورشید و ستارگان سنگی گداخته است! آیا واقعا مشابهتی میان خورشید و ماه بوده یا صرفا توهمی بیش نبوده است؟!
۳. آناکساگوراس معتقد بوده زمین مانند چرخ آب سطحی صاف دارد و بر روی بالشتک هوا قرار دارد!
منبع؛ تاریخ فلسفه یونان صفحه ۷۸
منبع؛ تاریخ فلسفه یونان صفحه ۸۱
آمپدوکلس: وی نیز مدعی بوده است زمین مانند آب در فنجان است که وقتی فنجان با دایره ای با سرعت بسیار می چرخد
منبع؛ تاریخ فلسفه یونان صفحه
حال مجددا سوال میکنیم چرا پیامبر (ص) با وجود اشتباهات در افسانه های مضحکی که ملحدین ادعا میکنند پیامبر کپی کرده (ادعای باطل) چرا نظریات اشتباه آنان را کپی نکرده است؟!
به علاوه ؛ مگر در محیط جاهلی آن زمان عقاید و مکاتب فلسفی و تجربی سیستماتیک وجود داشته است؟! اگر وجود داشته پس چرا اعراب جاهلی بزرگترین تمدن زمان خود نبوده؟!
در تعبیر واژه امی آمده است:
واژه امی بدین جهت گفته میشود چون چیزی را نمینوشتند و چیزی را نمی توانستند بخوانند و خدا پیامبر (ص) را مبعوث کرد در حالی که نه مینوشت نه میخواند
و قیل لسیدنا محمد -صلى الله علیة وسلم- الأمی؛ لأن أمة العرب لم تکن تکتب ولا تقرأ المکتوب، و بعثه الله رسولًا، وهو لا یکتب و لا یقرأ من کتاب،
المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ج ۱۵ ص ۹۶
حتی اعراب آن زمان یکپارچه و سیستماتیک عرف و زبان واحدی نداشتند
زبان عربی دارای لهجه های گوناگونی بود و به آن درجه کمال و نشر نرسیده بود تا ان را زبانی برای ترجمه و تالیف قرار داده شود
لأن العربیة لم تکن عربیة واحدة یومئذ، إنما کانت جملة لهجات، ثم إنها کلها، لم تکن قد وصلت إلى درجة من الاستعمال والانتشار تجعلها لغة للترجمة والتألیف.
المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ج ۱۵ ص ۳۳۶
پس در این حالت اگر آثار و عقاید فلاسفه یونان مطرح بوده پس لاجرم باید به زبان عربی ترجمه شده باشد ولی آیا هموطن چنین است؟! بر اساس تاریخ خیر !
گفته شد به طور سیستماتیک نهضت ترجمه میان اعراب جاهلی مطرح نبوده و تنها برخی اشخاص ذکر شده اند که به کار سیر و سفر مشغول بوده اند و به برخی عقاید تمدن های نزدیک آشنا بوده اند ولی خود آنان نیز بزرگترین شاهدان تاریخ اند که آنچه در قرآن شنیده اند چیزی فراتر از عقاید فلسفی بوده است،!
مثلا قیس بن نشبه گفته است: ای بنی سلیم من آثار ترجمه روم و فارس و اشعار عرب و منجمان را شنیده ام اما کلام حضرت محمد (ص) به چیزی از کلام آنان شباهتی ندارد!
یا بنی سلیم! قد سمعت ترجمة الروم وفارس وأشعار العرب والکهان ومقاول حمیر، وما کلام محمد یشبه شیئًا من کلامهم فأطیعونی فی محمد فإنکم أخواله فإن ظفر تنتفعوا به وتسعدونا
المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ج ۱۵ ص ۳۴۷
پ ن ؛ این شبهه بسیار مضحک هم ناشی از بی بضاعتی دشمنان اسلام است، تلاشهایشان به سد محکم عقلی و علمی برخورد میکند...
قسمت هشتم
اسلام ستیزان میگویند؛ پیامبر (ص) اُمی هم باشند گوش شنوا داشته اند و میتوانستند سخنان را درک کنند حتی مکه مرکز تجارت شبه جزیره عربستان بوده !
پاسخ : این جماعت دروغ پرداز، هنوز فرق میان ظن و یقین را تشخیص نداده و ادعای بس مضحک تر از قبل را مرتکب شده اند!
نخست آن که اینجا فقط گمان کرده اند شاید (دقت شود شاید) پیامبر (ص) یک چنین مسائلی را شنیده است در حالیکه این مغالطه مشبهات میباشد. به عبارتی استدلالی که بگوید گمان میکنم شاید اینطور است ولی از دادن دلیل واضح عاجز است استدلال نیست مغالطه است!
به تعبیر علامه مظفر، اعلی الله مقامه :
ماده مغالطه همانا مشبهات و گمان و وهم میباشد!
لأن مادة المغالطة هی المشبهات و الوهمیات. وأهمها المشبهات
المنطق نویسنده: المظفر، الشیخ محمد رضا ج ۱ ص ۳۰۲
در ثانی در مطلب گذشته با اسناد معتبر نشان دادیم؛ هیچ نهضت ترجمه ای در زمان جاهلیت شکل نگرفته بوده و هیچ محفل علمی در آن زمان مطرح نبوده است حتی نشان داده شد بزرگترین دشمنان اسلام که سعی در وارد کردن خدشه بر قرآن حکیم داشته اند چنین ادعایی را (به فرض مطرح بودن در زمان خود) نکرده اند! اما ملحدین ظاهرا دست به کشف ماندگاری زده اند !!
سپس ادعا کرده اند؛ در قرآن هم ادعا شده از زبان جاهلین که پیامبر (ص) این قرآن را از اساطیر الاولین نوشته است!
پاسخ محکم به جماعت عوام فریب اینگونه میباشد ؛ که اولا موضع بحث ما بر سر عاریه بودن نور ماه میباشد، چه ربطی به اساطیر و داستان های باطل ایران باستان دارد ؟!!
دانشمندان لغت گفته اند؛ اساطیر به معنای اکاذیب و روایت هایی است که هیچ مبنایی ندارند و جمع آن اسطار و اسطیر و اسطور و لفظ معرب historia میباشد.
و قد ذکر علماء اللغة أن الأساطیر هی الأباطیل و الأکاذیب والأحادیث لا نظام لها، و هی جمع أسطار و اسطیر و أسطور. و اللفظة من الألفاظ المعربة. و هی Istoriya "استوریا" فی الیونانیة، و Historia فی اللاتینیة، و قد أطلقت عندهم على کتب الأساطیر و التأریخ
المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ج ۱۵ ص ۳۱۸
پس دقت شود؛ این آیه برداشت جاهلانه اسلام ستیزان را نمیدهد، بلکه در مقام بیان دروغهای هم مسلکان شان، در خصوص تاریخ میباشد نه علم! پس منتظر میمانیم ببینم بالاخره موضوع عاریتی بودن نور ماه را میتوانند اثبات کنند یا خیر ؟!
ثانیا موضوع آیه اشاره به اجداد ملحدین داشته که چون میدیدند پیامبر اکرم (ص) زمانی که سرگذشت شنیدنی و تامل برانگیز عاد و ثمود را برای بیداری عقول بیان میکرده برای بی اثر کردن آن می خواستند سخنان اسفندیار و رستم را در آن جامعه مطرح کرده و با مغالطه مسموم کردن سرچشمه سخن پیامبر را بی اثر کنند!
المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ج۱۶ ص۱۹
درباره آیه نیز برای رفع شبهه کامل گفته اند، منظور از أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ مطالب پوچ و مهملی از قبیل داستان رستم و اسفندیار است که در شاهنامه ها و خدا نیامک ها برای نسلهای تیره بخت بیادگار مانده و هیچ نفعی برای آنها ندارد.
مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج ۸ ص ۵۰
ملحدین عصر پیامبر (ص) نهایت زور خود را زده اند تا خدشه ای بر قرآن وارد کنند ولی آرزو هایشان را به گور برده اند!
قسمت نهم
اگر اسلام ستیزان بگویند؛ پیامبر (ص) چندین بار به سرزمین های مختلف سفر کرده است، پس بعید نیست در آن سفرها با عقاید آشنا شده باشد!
در پاسخ میگوییم؛ اینجا نیز طبق روال قبلی، ملحد عاجز از دادن دلیل واضح و فقط گفته است؛ بعید نیست، شاید اینطور است احتمال دارد ! به تعبیر قرآن چنان عاجز شده اند که چاره ای جز توسل به ظن و گمان ندارند !
با همان منبع مد نظر خودشان بخواهیم تادیبشان کنیم چنین است که
سفر پیامبر (ص) با میسره به بازار حبشه قبل از سفر به شام مخالف با آن چیزی است که از قول عمویش ابوطالب (رض) آوردیم!
لا یخفى أن کون سفره (صلى اللّه علیه و سلم) مع میسرة بسوق حباشة قبل سفره معه إلى الشام مخالف لظاهر ما تقدم من قول عمه أبی طالب، و هذه
السیرة الحلبیة ج ۱ ص ۱۹۷
پس خود نویسنده ی سیره ، سفر به حبشه را منتفی میداند به دلیل این قول حضرت ابوطالب (رض) که حاضر نبود ساعتی پیامبر (ص) را از خود جدا کند!
اما در مورد سفر به شام نیز هشام بن محمد گفته است: ابوطالب (رضوان الله) با پیامبر (ص) به سمت بصری خارج شد در حالی که پیامبر ۹ ساله بود گفته شده است.
و قال هشام بن محمد خرج أبو طالب برسول الله صلى الله علیه و سلم إلى بصرى من أرض الشأم و هو ابن تسع سنین
تاریخ الطبری ج ۱ ص ۳۳
پس اگر پیامبر (ص) در سفر شام به گمان !این جماعت با عقاید فیلسوفانه آشنا شده اند چطور توانسته اند از سن ۹ سالگی آن را در ذهن نگه دارد ؟! منتظر پاسخ میمانیم... الی الابد
ثانیا ؛ تنها دیالوگی که مانده است در سفر شام مربوط به جمله بحیرا می باشد که این کودک را از گزند یهودیان نگه دار ! و تنها گفته اند بحیرا پرسیده است ای پسر (یعنی حضرت محمد)قسم به لات و عزی از آنچه میپرسم خبر ده و پیامبر (ص) فرمودند: من را به لات و عزی قسم مده که از آن دو نفرت دارم!
سیر اعلام النبلاء ج ۱ ص ۱۷۰
حال سوال اینجاست ؛ ما فقط یک سند میخواهیم که گفته شود، پیامبر (ص) نشسته و یا ملاقات و بحث علمی با بزرگان مذاهب و فلاسفه داشته و از عقاید آنان یاد گرفته باشد!
یا اصلا سفر کوتاه مدت به بصری چه مدت فرصت میداد تا با بزرگترین عقاید فلسفی آشنا شود ؟! مگر نه آن که تحصیل علم سالها وقت میخواهد. چرا در فاصله کودکی تا ۴۰ سالگی پیامبر (ص) احدی از مردم مکه این کپی را که ادعا میکنند ادعا نکرده اند ؟؟ و برعکس گفته اند شباهتی میان عقاید فلسفی روم و فارس با کلام پیامبر (ص) نیست! چرا راهبان بصری ادعا نکرده اند که من معلم پیامبر (ص) بوده ام و ایشان هر آنچه داشته از من آموخت اند ؟! و هزاران چرای دیگر که پیکر شبهه را میشکند !
گذشته از متن روایت، در سند آن نیز تشکیک وارد شده است به طوریکه محقق زرقانی گفته است:
ترجمه: این داستان از برخی طرق ضعیف نقل شده و در کتاب ترمذی نیز نام بحیرا دیده نمی شود ! و در هیج روایت تاریخی نیز دیده نمی شود که پیامبر از آن درسی درباب عبادات و عقاید و عبادات و معاملات دریافت کرده باشد
روی هذا الحادث من طرق فی بعض أسانیدها ضعف وروایة الترمذی لیس فیها اسم بحیرا ولیس فی شیء من الروایات أنه صلى الله علیه وسلم سمع من بحیرا أو تلقى منه درسا واحدا أو کلمة واحدة لا فی العقائد ولا فی العبادات ولا فی المعاملات ولا فی الأخلاق فأنى یؤفکون؟
مناهل العرفان ج ۱ ص ۴۲۱
استاد مطهری رحمه الله نیز گفته است: پروفسور ماسینیون ، اسلام شناس و خاورشناس معروف ، در کتاب سلمان پاک، در اصل وجود چنین شخصی ، تا چه رسد به برخورد پیغمبر با او ، تشکیک میکند و او را شخصیت افسانهای تلقی مینماید ، میگوید: بحیرا سرجیوس و تمیم داری و دیگران که رواه در پیرامون پیغمبر جمع کردهاند اشباحی مشکوک و نایافتنی اند !
نام کتاب : پیامبر امی نویسنده : مطهری، مرتضی ج ۱ ص ۱۳
پس در نتیجه فرض ملحدین سر به هوا که پیامبر (ص) ممکن است( نه با دلیل واضح) در سفرها با عقاید فلسفی آشنا شده باشد هم ره به بجایی نمیبرد و چه متن روایت سفر به شام چه سند آن ادعای مضحک آنها را ثابت نمیکند !
قسمت دهم (آخر)
اگر اسلام ستیز بگوید: در همین بحث مربوط به نور ماه نیز برخی از روایات ائمه ی شیعه شباهت بسیار زیادی به آرای یک منجم چینی به نام Shi Shen دارد که در قرن چهارم پیش از میلاد میزیسته است.
این منجم چینی قائل بر این بوده است که خورشید مانند آتش است و ماه مانند آب:
The sun is like fire and the moon like water. The fire gives out light and the water reflects it. Thus the moon’s brightness is produced from the radiance of the sun
ترجمه: خورشید مانند آتش است و ماه مانند آب.آتش نور تولید می کند و آب نیز آن را منعکس میکند.بنابراین روشنایی ماه ناشی از تابش خورشید است
این روایت هم را فرستاده اند
ترجمه: محمد بن مسلم مىگوید: به امام باقر عرض کردم:فدایت شوم چرا گرماى خورشید بیش از ماه است؟ فرمود: همانا خداوند عزّ و جلّ خورشید را از نور آتش و آب زلال آفرید،یک لایه از این و یک لایه از آن تا چون هفت لایه شد «جامۀ آتشین در برش کرد» و از این روى گرمایى پیش از ماه یافت. عرض کردم: قربانت گردم، ماه چگونه است؟ فرمود: همانا خداى عزّ و جلّ ماه را از پرتو نور آتش و آب زلال آفرید، یک لایه از این و یک لایه از آن تا چون هفت لایه شد «جامهاى از آب در برش کشید» و از این روى ماه سردتر از خورشید گشت.
منبع: الخصال _ ج۱ _ ص۳۵۶
در پاسخ میگوییم: طبق استدلال قبلی گفته ایم اگر بنا باشد گفتار های دانشمندان باستان که بر پایه حدس و گمان بوده و خودشان به گفته خودشان کامل اطمینان نداشته اند به روایات ائمه علیهم السلام، تسری پیدا کند در این حالت حصر عقلی ما چنین خواهد بود
الف) ائمه (ع) اطهار این سخنان را از جایی یا کتابی شنیده و نقل کرده اند !
ب )ائمه (ع) متکی بر علوم خود این روایات را فرموده و گفته اند و تنها یک بخش از سخنان دانشمندان چینی به صورت تصادفی منطبق بوده است !
در حالی که ملحدین جهان را بر پایه صدفه و اتفاق می دانند، در اینجا قائل به دلیل میشوند !! اما اثبات میکنیم اگر بنا باشد ائمه علیهم السلام این سخنان را از دانشمند چین باستان گرفته باشد پس باید همه سخنان غلط آنها را هم گرفته باشد !
در حالی که عکس ماجرا جاری است و این نشان می دهد سخن اسلام ستیزان در خصوص اخذ این روایات از سخن منجم چینی توهم ملحدین تلگرامی بوده است !
گفته شده:
Shi Shen (石申 Shí Shēn) observed sunspots in the 4th century BC and thought they were a type of eclipse that would spread out from the center.
ترجمه:شی شن (منجم مورد ادعای ملحدین) در قرن ۴ لکه های های خورشیدی را مشاهده کرده است و فکر میکرده است نوعی گرفتگی است که از مرکز آن گسترش یافته اند
http://hua.umf.maine.edu/China/astronomy/tianpage/0010H_sunspots6563w.html
می بینید حتی این منجم چینی علم آن را نداشته و لکه های خورشیدی را گرفتگی آن تلقی میکرده پس در نتیجه کل سیستم فکری وی برای پیش بینی خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی چیزی عبس بوده است!!
سپس اسلام ستیز فریبکار، متنی از روایت ائمه علیهم السلام آورده و ربط و بی ربط مسئله را بهم ربط داده بدون آن که متوجه معنی روایت و سخن منجم چینی شود بالاتر اشتباه فاحش منجم چینی را نشان دادیم
حال روایت را بررسی میکنیم و خواهیم داد حتی روایت هیچ شباهتی به سخن منجم چینی ندارد حتی در فرض شباهت داشتن نکات ریشه ای وجود دارد که در علم کنونی بشر بسی مایه شگفتی است همچنان که ملحدین کانال از سایت های علمی جهت بیان مطالب خودشان استفاده می کنند ما نیز با استفاده از همان سایت آنها را تنبیه خواهیم کرد
روایت ابتدا در خصوص زمینه شکل گیری ماه و خورشید استدلال زیبایی بیان نموده و فرموده است :إِنَّ اللّهَ خَلَقَ الشَّمْسَ مِنْ نُورِ النَّارِ وَصَفْوِ الْمَاءِ ، طَبَقا مِنْ هذَا وَطَبَقا مِنْ هذَا
خداوند خورشید را از نور آتش آفریده و زلال آب
و در خصوص آفرینش ماه فرمود: الْقَمَرَ مِنْ ضَوْءِ نُورِ النَّارِ وَصَفْوِ الْمَاءِ ، طَبَقا مِنْ هذَا وَطَبَقا مِنْ هذَا
خدا ماه را از پرتو نور آتش و زلال آب آفرید
http://lib.eshia.ir/15339/1/357
نکته قابل توجه در روایت آفرینش خورشید و ماه از یک منبع بوده است چیزی که علم امروز آن را مورد پذیرش قرار می دهد و دقت شود موضوع علوم دائم در حال تغییر و جنبش است و چه بسا با پیشرفت علم مطالب بیشتر عیان شود و چون ملحدین از علم برای نقد استفاده می کنند طبق همان روش خودشان خودشان را نقد می کنیم
علم در خصوص ریشه خورشید می گوید
In a wide expanse of space, gravity drew dust and gas together to create the young solar system. The sun formed first from the vast material, with the planets close behind
ترجمه : در گستره وسیع از فضا گرانش گاز و غبار را به یکدیگر فشرد تا منظومه شمسی اولیه را ایجاد کند خورشید از مواد گسترده تشکیل شد
https://www.space.com/amp/19321-sun-formation.html#referrer=https://www.google.com
The sun formed more than 4.5 billion years ago, when a cloud of dust and gas called a nebula collapsed under its own gravity.
خورشید حدود چهار میلیارد و نیم سال پیش زمانی که ابر گاز و غبار که نبولا نامیده می شود تحت شدت گرانش شروع به فروپاشی کرد
https://www.nationalgeographic.com/science/space/solar-system/the-sun/
آفرینش ماه:
Moons can also form at the same time as their parent planet. Under such an explanation, gravity would have caused material in the early solar system to draw together at the same time as gravity bound particles together to form Earth
ترجمه:ماه ها همچنین می توانند همزمان با سیاراتشان شکل گرفته باشد مطابق چنین توضیحی گرانش موجب اصلی فشرده شدن مواد به یکدیگر به طور همزمان موجب اصلی تراکم ذرات به یکدیگر در شکل زمین زمین بوده است
https://www.space.com/19275-moon-formation.html
The co-formation theory, which theorizes that the Earth and moon formed at the same time from the same molten, gaseous blob.
تئوری همبستگی می گوید زمین و ماه از حباب مذاب گازی ساخته شده اند
https://qz.com/1220503/the-moon-formed-from-a-cosmic-vapor-donut-a-new-theory-says/
چون ائمه اطهار در آن زمان به دلیل عقل مردم نمی توانسته دقیق تر مطالب را با الفاظ دقیق تشریح کند با کلیات و یک جنس کلی یعنی آتش (گاز و غبار) آن را وصف نموده
پس می بینید علم امروز با آن همه غرور پوچی که برای ملحدین به ارمغان آورده بیانگر هم ریشه بودن خورشید و ماه می باشد و طبق استدلال جدلی باید ملحدین به آن سر خم کنند
درست است از محتوای درون خورشید کسی خبر ندارد ولی علم در خصوص سطح ماه می گوید :
The primitive Moon was covered with a thick layer of melt known as the lunar magma ocean, the crystallization of which resulted in the Moon's surface as it is observed today.
ماه در آغاز شکل گیری با لایه ضخیمی از مواد مذاب به اسم اقیانوس ماگما پوشیده بود که امروزه نیز در سطح ماه قابل مشاهده است
https://ui.adsabs.harvard.edu/abs/2009NatGe...2..133N/abstract
پس به جان کلام معصوم نگاه می کنیم هم ریشه بودن شکل گیری خورشید و ماه به عیان با یافته های علمی تعارضی ندارد و در خصوص ماهیت سطح خورشید و سخن معصوم در خصوص تاج های نوری خورشید و درون سطوح آن باید به علم فرصت دهیم تا عمق بینش معصوم را برای ما بیشتر عیان کند هر چند هدف ما این می باشد طبق استدلال جدلی ملحدین که شعار علم را لقلقه زبان خود کرده اند و بهره ای از آن ندارند مجبور به خم کردن سر آنها کنیم
میبینید ظرافت توضیح معصوم (ع) استقلال رای و اندیشهه معصوم را می رساند
انهدام شبهه
به کانال دروغ ها و خرافات ملحدین بپیوندید
@zandiq_iq7
عالیییییییییییییییییییبیییی عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عالیییییییییییییییییییی منم این شبهه توی ذهنم بود که مفسران سعی داشتند به زور غالب کنند یک معنی رو اما با خوندن مطلب شما شبهاتم کاملا رفع شد.ممنون از شما.ان شاء الله همبن جوری با قدرت ادامه بدین.اجرکم عند الله