بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه : عده ای از اسلام ستیزان کوردل و مزدور که تاب دیدن عشق غنی شیعیان آل علی (ع) در جای جای ایران عزیز را ندارند در یک اقدامی کاملا مضحکانه یک نقدی (بخوانید افتضاحی) را در خصوص شبهه تهاجم به سیستان توسط کارگزاران امام علی (علیه السلام ) مطرح کردند که تک به تک ادعای آنان را بررسی و این شبهه را همچون جریان پوسیده معاندین به زباله خواهیم فرستاد
قابل ذکر هست چیزی که موجب تعجب شما خواهد شد تحریفات پی در پی است که در این مقاله معاندین خواهید دید و همین تحریف ها نشانگر واضح این مطلب است که این جماعت با دروغ میخواهند مردم عزیز را گمراه کنند چون دستشان از استدلال خالی است
بخش اول
به بررسی تک تک دروغ های اسلام ستیزان بپردازیم:
اسلام ستیز گفته است: بعد از کشته شدن عثمان بن عفان، مردم سیستان بر علیه ستم پیشگی عرب شورش کرده و کارگزاران امام علی علیه السلام را بیرون راندند!
جواب: مردم سیستان به هیچ وجه علیه کارگزاران امیرالمومنین علی علیه السلام شورش نکردند بلکه علیه کارگزاران عثمان بن عفان اقداماتی انجام داده و عامل وی امیر بن احمد یشکری را از آنجا بیرون راندند و این حرف از تراوشات خیالی ذهن شبهه ساز بوده است؛
احمد بن یحیی بلاذری مینویسد:
عبدالرحمن بن سمره (فرمانده زمان عثمان ) زمانی که به زرنج سیستان رسید کار عثمان به پریشانی گرایید و سریعا امیر بن احمر یشکری را جایگزین خود کرد و از سیستان خارج شد (عبدالرحمن والی عثمان) و سپس مردم محلی احمر یشکری را بیرون راندند.
متن عربی: و أتى عبد الرحمن زرنج فأقام بها، حتى اضطرب أمر عثمان. ثم استخلف أمیر بن أحمر الیشکری و انصرف من سجستان. و لأمیر یقول زیاد الأعجم: لولا أمیر هلکت یشکر ویشکر هلکى على کل حال ثم إن أهل زرنج أخرجوا أمیرا و أغلقوها.
فتوح البلدان نویسنده: بلاذری جلد 2 صفحه: 487
http://lib.eshia.ir/22017/2/487
پس عبدالرحمن بن سمره و امیر بن احمر یشکری والی خلیفه عثمان بوده اند نه امام علی علیه السلام!
گزارش دوم: عبدالرحمن بن سمره والی سیستان از طرف عثمان بن عنفان بوده است که در سال ۳۱ هجری از وی و عبدالله عامر برای ولایت سیستان به کار گرفته شدند!
متن عربی: تولّى عبدالرحمن بن سمرة سجستان (هی منطقة جنوب أفغانستان إلى کابل، وبلوشستان الإیرانیة والباکستانیة) مرتین: الأولى- حین استعمل عثمانُ بن عفان رضی الله عنه عبدَالله بن عامر سنة تسع و عشرین الهجریة على البصرة، وجمع له جند البصرة وفارس(فکان والی العراق و إیران و أفغانستان و ترکمانستان)، استعمل عبدُالله بن عامر عبدَالرحمن بنَ سمرةَ على سجستان سنة إحدى وثلاثین الهجریة ...
https://www.alsomood.com/?p=21548
الاستیعاب جلد 2 صفحه 835
http://lib.efatwa.ir/40171/2/835
بخش دوم:
حال ببینیم که اسلام ستیزان چطور با وقاحت تمام اتفاقات سیستان را به جهت فریب عوام الناس برعکس جلوه داده اند !
ماجرا از این قرار است که گروهی به سرکردگی دو نفر از خوارج فراری بنام های حسکه و عمران بن فضیل که شغلشان راهزنی بوده، به مردم سیستان حمله ور شده و اموال آنها را غارت کرده اند! اینجاست که امیرالمومنین علی علیه السلام لشگرشان را برای دفاع از مردم سیستان و در برابر راهزان خوارج گسیل میکنند تا آنها را از شر دزدی خوارج نجات بدهند!
احمد بن یحیی بلاذری مینویسد:
حسکه همراه عمران بن فضیل از راهزنان خوارج شورش کردند و بر مردم زالق رسیدند و مردم سیستان (زالق) را در هم کوبیدند و از آنها مال اخاذی کردند که رجیزه خوان میگوید: سیستان را به گرسنگی و جنگ بشارت ده یا پسر فضیل و راهزنان عرب!
متن عربی: و لما انقضى أمر الجمل خرج حسکة و عمران بْن الفضیل البرجمی فِی صعالیک منَ العرب حتَّى نزلوا زالق من سجستان، وقد نکب أهلها فأصابوا منها مالًا، وخافهم صاحب زرنج فصالحهم و دخلوها فقال الراجز: بشر سجستان بجوع وحرب ... بابن الفضیل وصعالیک العَرَبْ لا فضةٌ تُغنیهُمُ ولا ذهب
انساب الاشراف نویسنده : بلاذری جلد 13صفحه 38
http://lib.eshia.ir/40503/13/38/
بلاذری در کتاب دیگر خود فتوح البلدان مینویسد:
زمانیکه امیر المومنین علی علیه السلام از جنگ جمل فارغ شد، دو شخص حسکه بن عتاب و عمران بن فصیل از راهزنان عرب در سیستان شورش کردند و به زالق رفتند که مردم پیمان خود را (با یشکری کارگزار عثمان) شکسته بودند و مال زیادی را اخذ کردند (به جهت راهزنی از مردم محلی)
متن عربی؛ و لما فرغ علی بن أبی طالب علیه السلام من أمر الجمل خرج حسکة ابن عتاب الحبطی وعمران بن الفصیل البرجمی فی صعالیک من العرب حتى نزلوا زالق، وقد نکث أهلها. فأصابوا منها مالا
فتوح البلدان نویسنده: بلاذری جلد 2 صفحه 487
http://lib.eshia.ir/22017/2/487
در منابع فوق راجع به حسکه و عمران از واژه "صعالیک عرب" استفاده شده که منظور کسانی هست که راهزنی میکردند:
ابن الاثیر مینویسد :
به راهزنان عرب صعالیک و به دزدان آن ذوبان گفته می شود
یُقَالُ لِصَعَالِیک العَرَب ولُصُوصها ذُوبَانٌ، لأنَّهم کَالذِّئَابِ
النهایه فی غریب الحدیث نویسنده: ابن الأثیر جلد 2 صفحه 171
http://lib.eshia.ir/40680/2/171
حتی در کتاب مشهور شعرای جاهلی صعالیک در تعریف صعالیک گفته اند :آنان شورشیانی بودند که شب را به جهت غارت و تهاجم بیدار میمانند
الشعراء الصعالیک فی العصر الجاهلی نویسنده : یوسف خلیف جلد 1 صفحه 25
http://lib.eshia.ir/40925/1/25
پس امام علی علیه السلام لشگر را برای دفاع از مردم به سیستان فرستاده بودند که این قضیه برای کفار گران تمام شده، فلذا دست به تحریف تاریخ زده اند
بخش سوم
مردم سیستان هم به پاس اینکه امیرالمومنین علی علیه السلام با تمام قوا از آنها در برابر راهزان و خوارج دفاع کردند، حاضر به بدگویی و توهین به امام علی علیه السلام به دستور معاویه بن ابوسفیان لعنت الله علیه نشدند:
یاقوت حموی نیز در معجم البلدان مینویسد:
کدامین بزرگوارى، عظیم تر از خوددارى آنان (اهل سیستان) از لعن برادر پیامبر خدا (ص) بر منبرشان است ، در حالى که بر منبر حرمین (مکه ومدینه) لعن میشد؟ و آیا شرافتی بزرگ تر از این است که از لعن برادر پیامبر (ص) امتناع کردند در حالی که در مکه و مدینه (به زور معاویه) لعن میکردند!
متن عربی: وأى شرف أعظم من امتناعهم من لعن أخى رسول الله، صلى الله علیه وسلم، على منبرهم وهو یلعن على منابر الحرمین مکة والمدینة ؟
معجم البلدان جلد 3 صفحه 191
http://lib.eshia.ir/22019/3/191
کتاب آثار البلاد زکریا قزوینی در خصوص مقاومت مردم سیستان از لعن امام علی (ع) می آورد :
محمد بن بحر ذهبی می گوید: همواره سجستان (سیستانِ ایران) دارای محاسن و ویژگیهای منحصر به فردی بوده است که سرزمین های دیگر آن محاسن را نداشته اند و مهمتر آنکه مردم سیستان (در ایران) از اینکه بنی امیه بر منابر آنها علی بن ابیطالب علیه السلام را لعن کنند، امتناع کردند.
متن عربی: قال محمد بن بحر الذهبی: لم تزل سجستان مفردة بمحاسن لم تعرف لغیرها من البلدان، وما فی الدنیا سوقة أصح معاملة ولا أکثر مجاملة منهم، ثم مسارعتهم إلى إغاثة اللهیف ومؤاساة الضعیف، وأمرهم بالمعروف ونهیهم عن المنکر ولو کان فیه جدع الأنوف، وأجل من هذا کله أنهم امتنعوا على بنی أمیة أن یلعنوا علی بن أبی طالب على منبرهم.
https://al-maktaba.org/book/9631/200
در کتاب احیاء الملوک هم که توسط شخص محلی به اسم شاه محمود سیستانی نوشته شده است می آورد:
دیگر بنابر خلل عقاید و اطاعت جمهور و اجتهادات دیگر طوایف از روش خود به روش دیگر نشدند و هر چند متصدیان معاویه و آل مروان تکلیف به سب امیرالمومنین به آن جماعت نمودند از این معنی ابا کردند و افسون و افسانه آن قوم قبول طبع سیستانیان نیفتاد بالاخره از دار ظلم بنی امیه فرمان رسید که از هر یک نفر یک مثقال طلا بازیافت نمایند چون مردم بی اکراه آن وجه را ادا نمودند رفته رفته آنوجه به ده مثقال طلا رسید چون یافتند که بالطوع و الرغبه هر چیز که طلب شود می دهند و مرتکب آن عمل شنیع نمی شوند حکم کردند که در بازار سرهای زنان اکابر را بتراشند تا بگفتن آن کلمه زشت راضی شوند آن توفیق یافتگان به این امر راضی شدند و به سب حضرت امیر راضی نشدند
منبع: کتاب احیاء الملوک صفحه 6
http://uupload.ir/files/r5hg_img_20200918_172146_137.jpg
بخش چهارم
اسلام ستیز گفته است؛ لشگر امام علی (ع) به فرماندهی ربعی ابن کاس عنبری و حصین ابن ابی حو ثابت ابن ذی جره در سیستان پیش رویهائی کرد، ولی دستاورد این سپاه نیز بیش از آن نبود که خانه ها و بازارهای برخی از آبادیهای غربی سیستان را تاراج کردند!! و دخترکانی را از خانه ها بیرون کشیدند و همراه کالاهای تاراجی برای خودشان بردند، ولی نتوانستند که در سیستان بمانند!!. #منابع مدعایی: فتوح البلدان بلاذری ، ۳۸۱_۳۸۴ أنساب الاشراف بلاذری ،۲۶۴/۳ و۱۳/ ۳۸_۳۹ و۸۶_۸۷ تاریخ طبری ۳۸۲/۲ و ۶۴۶/۳ تاریخ سیستان ۸۱_۸۲
پاسخ: در تک تک منابعی که اسلام ستیز اشاره کرده خبری از تهاجم به زنان و کنیز گیری وجود خارجی ندارد! و مشخص است که نویسنده ی این شبهه مطلب را از سایت های افراد بیسوادتر از خودش کپی پیست کرده و لای این کتاب ها را باز نکرده است ! چون با تحقیق مشخص گردیده که؛ این اراجیفی که اسلام ستیز سر هم بندی کرده و به خرد مردم کم اطلاع داده چیزی جز یک تحلیل خیالی و دروغین محصول آمال و تراوشات ذهنی بیمارشان پیرامون واقعه سیستان نیست. امیدواریم چهره کریه این جماعت را بیشتر بشناسید...
در این منابع : نه خبری از تجاوز به شهر ها و خانه های مردم سیستان دیده می شود نه گرفتن کنیز . باید شک کرد به گفته های این جماعت کذاب که چگونه در طول سالیان دروغ گفته اند . واقعه ای که تجلی حب مردم سیستان و امیرالمومنین علی علیه السلام بوده و بعد از 1400 سال بیش از پیش نمایان شده است...
به ادامه بحث میپردازیم و اضافه میکنیم که، مردم سیستان مثل حصین ابی حر در لشکر امام علی علیه السلام حضور داشته اند و در سرکوبی راهزنان که سیستان را به جنگ و گرسنگی ندا می دادند یاری داده اند:
عزالدین ابن اثیر جزری با عنوان خوارج سیستان می نویسد:
در این سال امام علی عبدالرحمن جرء طایی را به جنگ با حسکه خارجی فرستاد و حسکه ملعون وی را بکشت سپس امام علی با ابن عباس نامه نگاری کرد که مردی را با ۴۰۰۰ هزار تن همراه وی روانه سیستان سازد که ربعی کاس و حصین ابی حر سیستانی همراه وی برفت چون به آنجا رسیدند حسکه خارجی کشته شد و آن بلاد مجددا ضبط شد.
متن عربی: فبعث على عبد الرحمن بن جرو الطائی فقتله حسکة فکتب علی إلى عبدالله بن العباس یأمره أن یولی سجستان قاتلهم حسکة وقتلوه و ضبط ربعی البلاد و کان فیروز حصین ینسب إلى الحصین بن أبی الحر هذا و هو من سجستان
نام کتاب: الکامل فی التاریخ نویسنده: ابن الأثیر، جلد 3 صفحه 264
http://lib.eshia.ir/22036/3/264
احمد بن یحیی بلاذری نیز میگوید:
امه(از یاران امام علی ) به آن نام مشهور بوده است و امام علی با ابن عباس نامه نگاری کرد که ابن کاس را که با چهار هزار نفر به سوی سیستان روند و همراه آنان حصین ابی بحر مالک بن خشخاش عنبری نیز خارج شدند و سرلشکر آنان ذی جره نمیدی بوده است ک هنگامی که ربعی به سیستان رسید با حسکه بن عتاب و عمران بن فضیل جنگید پس بر وی برتری یافت و آن سرزمین را از دست شورشیان گرفت.
متن عربی: وکاس: أَمَةٌ وإلیها ینسب، وکان علیّ کتب إلى عَبْد اللَّه بْن الْعَبَّاس رَضِی الله عَنْهُمْ وهو عامله بالبصرة یأمره أن یوجِّه إلى سجستان رجلًا صارمًا عاقلًا فِی أربعة آلاف، فوجه ربعی بْن الکاس فِی أربعة آلاف، وخرج معه الحصین بْن أَبِی الحرّ مالک بْن الخشخاش العنبری، وبعث على مقدمته باب بْن ذی الجرة الحمیری، واسم باب عَبْد الرَّحْمَن، فلما ورد ربعی سجستان حاربه حسکة بْن عتاب الحبطی، وعمران بْن الفضیل البرجمی، فظفر ربعی وضبط البلد،
نام کتاب : انساب الاشراف جلد 13 صفحه 87
http://lib.eshia.ir/40503/13/87
بخش پنجم
اسلام ستیز فریبکار گفته است: از میان این دختران سیستانی که در کوفه تقسیم شدند، یکی به حسین ابن علی (ع) رسید. امام حسین او را کنیز خویش قرار داد و نامش را سُلافه کرد. این دختر سال بعد علی ابن حسین (ع) را به دنیا آورد که بعدها امام زین العابدین شد. منابعمدعایی انساب الأشراف ۳۲۵/۳، ارشاد شیخ مفید ۱۳۷/۲ إعلام الوری طبرسی ۴۸۰/۱_۴۸۱ موالید الأئمه ابن خشاب۲۳
پاسخ: منبع مدعایی اسلام ستیزان را جستجو کردیم و بازهم خبری از اراجیف آنها (تقسیم دختران حاصل از واقعه سیستان) دیده نشد / با هم مشاهده کنیم:
ابتدا موالید الائمه ابن خشاب که ملحد به آن استناد کرده می نویسد:
در حالات زندگی امام سجاد (علیه السلام) در سال ۳۷ هجری متولد و در ۵۷ سالگی در سال ۹۴ وفات یافت بعد از شهادت امام حسین ۳۳ سال بقای حیات داشت و بعضا گفته شده سال وفات ۹۵ هجری بوده است و مادرش خوله دختر یزدگرد پادشاه فارس بوده که امام علی وی را شاه زنان نامیده و برخی گفته اند اسمش: بره دختر نوشجان بوده است و برخی گفته اند اسم وی شهربانو بوده است!
متن عربی: فی حالات على بن الحسین علیهما السلام) سبع وثلاثین. وقبض وهو ابن سبع وخمسین سنة فی سنه 94 اربع وتسعین. وکان بقاؤه بعد ابی عد الله ثلاثا وثلاثین سنة. ویقال فی سنه 95 خمس وتسعین وامه خولة بنت یزدجرد ملک فارس وهى التى سماها امیر المؤمنین شه زنان. ویقال کان اسمها برة بنت النوشجان. ویقال بل کان اسمها شهربانو
تاریخ موالید الأئمة نویسنده : ابن الخشاب جلد 1 صفحه 24
http://lib.eshia.ir/16021/1/24
در رفرنس نخست نه خبری از تقسیم دختر در کوفه ، نه خبر از شخصی است به این اسم و اصلا ربطی به بحث واقعه سیستان ندارد!
منبع دیگر ملحد ارشاد شیخ مفید است که چنین می نویسد :
ترجمه :امام بعدی علی بن حسین(ع)با کنیه اباالحسن می باشد و مادر وی شاه زنان دختر یزدگرد دختر کسری می باشد و گفته شده که اسم وی شهربانو بوده است
متن عربی: والإمام بعد الحسینِ بنِ علیٍّ ابنهُ أَبو محمّدٍ علیُّ بنُ الحسینِ زینُ العابدینَ صلواتُ اللّه علیهم ، وکانَ یُکنى أَیضاً أَبا الحسنِ ، و أُمُّه شاه زنان بنتُ یزدجرد بن شهریار بن کسرى ، ویُقالُ إِنّ اسمَها (شهربانوا) بنتی یزدجرد بن شهریار بن کسرى ، فَنَحلَ ابنَه الحسینَ شاه زنان منهما فاَولدَها زینَ العابدینَ
نام کتاب : الإرشاد نویسنده : شیخ مفید جلد 2 صفحه 137
http://lib.eshia.ir/27035/2/137/
منبع دیگر ملحد کتاب اعلام الوری می باشد که در این کتاب نیز خبری از تجاوز به سیستان و تقسیم دخترکان که ملحد ادعا میکند نیست:
اسم مادر امام سجاد (ع)شاه زنان و گفته شده است شهربانویه بوده که حضرت امیر علیه السلام حریث بن جابر حنفی را به سوی مشرق فرستاد. او دختر یزدجرد شهریار بن کسری را به جانب حضرت امیر علیه السلام فرستاد. حضرت علی علیه السلام شهربانو را به امام حسین علیه السلام عطا کرد. شهربانو حضرت امام زین العابدین علیه السلام را به دنیا آورد.
متن عربی: واسم اُمّه شاه زنان ، وقیل : شهربانویه ، وکان أمیرالمؤمنین ولّى حریث بن جابر الحنفی جانباً من المشرق فبعث إلیه ببنتی یزدجرد
نام کتاب: اعلام الوری جلد 1 صفحه 481
http://lib.eshia.ir/27186/1/481
آخرین منبع ملحد کتاب انساب الاشراف می باشد که بازهم هیچ خبری از تجاوز و برده گیری و اسیر شدن یک زن در ماجرای سیستان نیست!
ترجمه: مادر امام زین العابدین (ع) که ادعا می شود سیستانی بوده امام حسین (ع) وی را تزویج کرد
متن عربی: قَالُوا: و کانت أم عَلِیّ بْن الْحُسَیْن سجستانیة تدعى سلافة فزوجها
نام کتاب: انساب الاشراف جلد 3 صفحه 102
http://lib.eshia.ir/40503/3/102
پس میبینید هم میهن ارجمند که ملحد چگونه افترا و دروغ را به راحتی به من و شما تحویل می دهد و افسوس بر آنانی که به راحتی تحریف و دروغ ها را باور دارند !وقتی میگوییم ملحدین عموما بی اخلاق هستند در همینجا مشخص می شود. اخلاق نقل مطلب اقتضا میکند اولا اصل کلام آورده شود سپس از دخل و تصرف در الفاظ آن و انحراف اصل ماجرا پرهیز شود سپس تمامی جوانب یک ماجرا نقل شود !ولی چون این شیادان مرزهای حماقت را جابجا کرده اند به راحتی سخن از فتح سیستان و سرکوب محلی مردم سیستان به میان می آوردند! سپس می گویند دخترکان اسیر شدند و یکی از دخترکان نصیب این و آن شد!
بخش ششم
اسلام ستیز دروغ پرداز سعی کرده بود؛ خوارج فراری و راهزن در سیستان را ترقی بدهد و از آنها تمجید کند!: که در این بخش به بررسی و شناخت خوارج میپردازیم :
ابن خلکان در خصوص مردم محلی (مطوعه) و جهاد اینها با خوارج مینویسد:
پس هنگامی که درهم بن حسین وارد بغداد شد یعقوب لیث صفاری امور مطوعه (مردم محلی سیستان) را بر عهده گرفت و با خوارج جنگید پس نعمت پیروزی بر آنان عطا شد و توانستند خوارج را نابود ساخته و کاشانه هایشان را ویران سازند سپس شوکتشان محکم تر شد و هیبتشان فزونی گرفت و بر سجستان و هرات و پوشنگ غلبه یافت.
متن عربی: فلما دخل درهم بن الحسین بغداد تولى یعقوب أمر المطوعة، و حارب الخوارج الشراة فرزق الظفر بهم حتى أفناهم وأخرب ضیاعهم. ثم اشتدت شوکته وزادت صولته ، فغلب على سجستان و هراة و بوشنج و ما والاها.
نام کتاب: وفیات الأعیان نویسنده: ابن خلکان جلد 6 صفحه 403
http://lib.eshia.ir/40487/6/403
دکتر زرین کوب در مقام یک باستان پرست، این جرگه از خوارج در ایران را با نام راهزن یاد می کند وی در کتاب تاریخ مردم ایران مینویسد:
ولایت سیستان از عهد حمزه بن آذرک و حتی قبل آن کانون عمده ای برای فعالی خوارج بودند که در این ایام از سالها پیش مسائل حاد مذهبی را که از واقعه صفین برای آنها مطرح شد کنار گذاشته بودند در بخورد با خلفای عباسی بیشتر معرف قیام مسلحانه دائم بر ضد قدرت حکومت بودند که البته هدف سازنده ای هم نداشت و نام آنها تقریبا نامی بود اندکی مودبانه تر برای عنوان راهزن!
منبع : کتاب تاریخ ایران پس از اسلام نوشته دکتر زرین کوب صفحه ۱۰۴ ، ۱۰۵
http://uupload.ir/files/zesn_img_20200927_225013_996.jpg
ابن ابی الحدید نیز در خصوص وضعیت خوارج که به تاریخ آن مسلط بوده ضمن برشمردن صحیح بودن خبر آن می آورد:
اخبار پیشگویی حضرت صحت داشته که آخرین آنها تبدیل به یک دزد و راهزن شدند تا این که دعوت خوارج به کل نابود شده و خارجیان نیز نابود گشتند و تا این که مبدل به راهزنی(قطاع الطریق )و همچنین متظاهر به فسق و فجور بودند
متن عربی: صح إخباره ع أیضا أنه سیکون آخرهم لصوصا سلابین فإن دعوة الخوارج اضمحلت و رجالها فنیت حتى أفضى الأمر إلى أن صار خلفهم قطاع طریق متظاهرین بالفسوق و الفساد فی الأرض
نام کتاب: علی و الخوارج نویسنده: جعفر العاملی جلد 2 صفحه 269
http://lib.eshia.ir/70597/2/269
ابن میثم در این خصوص به تاریخ مختصر خوارج اشاره کرده و گفته :
اما آنچه فرمایش امام در خصوص دزدی و راهزنی آنها فرموده آنچه اعمالی بود که این جماعت در اطراف سرزمین هایی چون اصفهان اهواز و سواد عراق انجام دادند و روی به غارت اموال خراج می کردند و هر آنکه را که دین خود را آشکارا پرداخت نمی کردند به قتل می رساندند و این امر بعداز تفرقه اینها بعد از جمله مهلب بوده است.
متن عربی: وأما کون آخرهم لصوصاً سلابین؛ فإشارة إلى ما کانوا یفعلونه فی أطراف البلاد؛ بأصبهان، والأهواز، وسواد العراق، یعیثون فیها بنهب أموال الخراج، وقتل من لم یدن بدینهم جهراً، وغیلةً. وذلک بعد ضعفهم وتفرقهم، بوقائع المهلب وغیرها، کما هو مذکور فی مظانه إلخ..
نام کتاب: علی و الخوارج نویسنده: جعفر العاملی جلد 2 صفحه 269
http://lib.eshia.ir/70597/2/269
پس میبینید واضح و عیان است که خوارج یک مشت راهزنان بودند، ولی نویسنده ملحد که تا گلو در شیادی می باشد خوارج را طوری معرفی میکند که انگار منادی نجات مردم ایران بوده و شعار آن ها عدالت اجتماعی بوده است!!
بخش هفتم
خلاصه ای از آنچه گذشت:
1 . مشخص گردید: دشمنان قسم خورده و شکست خورده هیچ ابایی از گفتن دروغ تقطیع کلام و تحریف منابع تاریخی ندارد چون حقیقتا چاره ای جز توسل به دروغ ندارند و هر بار دروغ به مردم نه تنها مردم را از دین خارج نمی کند بلکه دشمنان این مرز و بوم را رسوا کرده و با افشای هر نیرنگ آنها دست کثیف این جماعت بر مردم آشکار می شود و بر هموطنان نشان دادیم که اصل ماجرای سیستان در زمان خلافت امام علی نه سرکوب شورش مردم محلی بلکه سرکوب شورش راهزنان عرب خوارج بود سپس خبری از تهاجم و کنیز گیری در هر منابع تاریخی (انساب الاشراف فتوح البلدان تاریخ کامل و تاریخ سیستان )با ذکر اسناد از متن عربی چنین امری تنها بافته ذهن معیوب ملحد بوده است!
2. سپس در خصوص منابع تاریخی که به دروغ مادر امام سجاد را یکی از کنیزان به اسم سلافه معرفی کرده بودند را بررسی کردیم و آشکار ساختیم نه تنها گفته ملحدین دروغ بوده بلکه بدتر از آن در منابع معرفی شده آنها چنین خبری از تهاجم به سیستان و کنیزی به اسم سلافه پیدا نشد!ظاهرا تنها کاری که برای نویسنده ملحد آسان بوده دروغ گویی می باشد،
3. سپس نشان دادیم سخن از همکاری مردم ایران با خوارج مساوی با همکاری با یک جریان تروریستی و خونخوار و راهزن و دزد بوده است که بی چون و چرا ملحد با این منطق خود باید قبول کند که ما ایرانیان در جرائم این فرقه جعلی همکار بوده اند !شاید ملحد خوارج پرست بی دلیل نبوده که از حمله داعش به ایران حمایت میکرده است!
چالش اول : از تمام اسلام ستیزان میخواهیم اگر شرافتی دارند به این متن پاسخ بدهند تا ببینیم مردم ایران چقدر برایشان مهم هستند:
میدانیم که حکام هخامنشی مخالفین خود و شورشیان را شدیدا سرکوب و به بدترین نحو مجازات میکردند... آیا شهامت دارند هخامنشیان را وحشی و داعشی بنامند و از آنها برائت بجویند یا خیر ؟! _ به عنوان نمونه دو مدرک از بین مدارک بسیاری که در اثبات بربریت و سرکوبگری هخامنشیان وجود دارد ارائه میکنیم :
ادوین آرویدویچ گرانتوسکی مورخ و ایراشناس روسی لتوانی تبار و تیم همراهش گویند:
هخامنشیان ساکنان استان ها یا شهرها و حتی یک قبیله ی کامل را، هنگامی که علیه حکام پارسی شورش میکردند، به بردگی میگرفتند. قسمت عمده ی این بردگان را برای کار به املاک شاه یا بلند پایگان پارسی میفرستادند و بقیه را در زمینی وادار به سکونت میکردند. گروه آخری را در اختیار مالکان خصوصی میگذاشتند که بابت آن ها بایستی به شاه مالیات میپرداختند ..... در پی جهان گشایی هخامنشیان در پارس جهش تندی از نظام بردگی پدرسالاری اولیه، به بهره کشی از کار سودمند بردگان بیگانه در زمینه ی ساختمان، کشاورزی و صنعت انجام گرفت.
منبع؛ کتاب تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز _ صفحه ۸۹
و سیامک ستوده مورخ آتئیست مینویسد:
وقتی کوروش کشورگشایی های خود را شروع میکند، در زمان پسرش کمبوجیه که فشار به توده ی مردم به موازات توسعه ی مرزهای امپراطوری به اوج خود میرسد. شورش و قیام مردم عادی که زیر فشار مالیات ها و چپاول و سرکوب جانشان به لب رسیده بود، سرتاسر امپراطوری را در بر میگیرد، به طوریکه داریوش تنها به مدد کشت و کشتارهای بی حد و حصر میتواند قیام سراسری مردم را سرکوب کند آنرا فرو بنشاند. چنانچه پیر بریان نویسنده کتاب تاریخ امپراطوری هخامنشی نیز اذعان میکند که دلیل اصلی و عمقی شورش ها همان پرداخت خراج های سنگین بوده است
منبع: بازیگران عصر تمدن _ سیامک ستوده _ صفحه 331 _ 332
http://uupload.ir/files/65qv_img_20200929_190433_668.jpg
بخش هشتم
چالش دوم: استاد مطهری رحمه الله علیه استدلال بسیار مشهوری دارند که اسلام ستیزان را به هراس و دردسر انداخته! میخواهیم بدانیم این جماعت چه پاسخی دارند:
ایشان مینویسند:
از همه عجیبتر این است که عده ای به نام حمایت از ملیت ایرانی و نژاد ایرانی بزرگترین توهینها را به ملت ایران میکنند.
گاهی میگویند: «ملت ایران با کمال جدیت میخواست از حکومت و رژیم و آیین خودش دفاع کند ولی با آنهمه شوکت و قدرت و جمعیت صد و چهل میلیونی و وسعت سرزمین، در مقابل یک عده پنجاه شصت هزار نفری عرب شکست خورد». اگر راست است، پس چه ننگ بزرگی!.
گاهی میگویند: «ایرانیان از ترس، کیش و عقیده و ایمان خویش را عوض کردند». واقعاً اگر چنین باشد، ایرانیان از پستترین ملل جهانند. ملتی که نتواند عقیده قلبی خود را در مقابل یک قوم فاتح حفظ کند، شایسته نام انسانیت نیست.
گاهی میگویند: «ایرانیان چهارده قرن است که زیر یوغ عرب هستند؛ یعنی با آنکه سیادت نظامی عرب یکصد سال بیشتر طول نکشید، هنوز پشت ایرانیان از ضربتی که در چهارده قرن پیش خورده، راست نشده است». زهی ضعف و ناتوانی و بی لیاقتی و بی عرضگی! ملتهای نیمه وحشی افریقا پس از قرنها استعمار همه جانبه اروپایی زنجیرها را یکی پس از دیگری پاره میکنند و خود را آزاد مینمایند، اما ملتی متمدن دارای سابقه فرهنگی کهن از قومی بیابانی شکست میخورد و طولی نمیکشد که قوم فاتح نیروی خود را از دست میدهد اما این ملت شکست خورده هنوز از خاطره شکست چهارده قرن پیش وحشت دارد، روزبه روز بیشتر فکر و آداب و رسوم و زبان قوم فاتح را علیرغم میل باطنی خود وارد زندگی خود میکند!.
گاهی میگویند: «ایرانیان از آن جهت شیعه شدند که در زیر پرده تشیع معتقدات و آداب کهن خویش را حفظ کنند؛ در همه این مدت طولانی از روی نفاق و دورویی اظهار اسلام کردند و همه ادعاهای مسلمانیشان که تاریخشان را پر کرده است و از هر قوم دیگر بیشتر بوده است دروغ محض است؛ چهارده قرن است که دروغ میگویند و دروغ مینویسند و دروغ تظاهر میکنند». زهی بیشرافتی و نامردمی!.
گاهی میگویند: «ریشه اینهمه گرایشها، فداکاریها، درک یک سلسله حقایق و معارف و سنخیت اسلام و تشیع با روح ایرانی نبوده است، بلکه فقط یک پیوند زناشویی بوده است. این ملت فقط به خاطر یک پیوند زناشویی، مسیر زندگی و فرهنگ خویش را تغییر داد». زهی بی اصالتی و بی ریشگی!.
گاهی میگویند: «ایرانی مایل بود از حکومت و آیین آن روز خویش دفاع کند و حمایت نماید اما نکرد، ترجیح داد خود را کنار کشد و تماشاچی باشد». زهی پستی و نامردمی!. طبق اظهارات این بیخردان، ملت ایران پستترین و منحطترین ملل جهان است، زیرا ایرانی از ترس خط قدیم خود را رها کرد و خط عربی را به کار برد، از ترس به زبان عربی بیش از زبان فارسی اهمیت داد و برایش فرهنگ و قاعده و دستور نوشت، از ترس تألیفات خود را به زبان عربی نوشت، از ترس به بچه های خود زبان عربی میآموخت، از ترس مفاهیم اسلامی را در دل ادبیات خود جای داد، از ترس دین قدیم خود را به دست فراموشی سپرد، از ترس حکومت مورد علاقه خود را حمایت نکرد، از ترس به کمک کیش و آیین محبوب خود برنخاست. خلاصه از نظر این مدعیان، در طول این چهارده قرن آنچه در تاریخ این ملت رخ داده بی لیاقتی، نفاق و دورویی، ترس و جبن، بی اصالتی، پستی و نامردمی بوده است؛ چیزی که وجود نداشته «تشخیص» و «انتخاب» و «ایمان» و «حقیقت خواهی» بوده است.
از این رو بزرگترین اهانتها از طرف این نابخردان به ملت شریف و نجیب ایران وارد میشود.
مجموعه آثار نویسنده: مرتضی مطهری، جلد 14 صفحه 131
http://lib.eshia.ir/11051/14/131
حتما پیگیر پاسخشان به این متن باشیم...
بخش نهم
اما در پایان با یکی دو تا از یاران و محبان سیستانی اهل بیت علیهم السلام آشنا بشویم : نام فرد مورد نظر جناب عمار سیستانی (رضوان الله علیه) بوده است؛
راوی نقل میکند: عمار سجستانی گفت: ابوبجیر عبدالله بن نجاشی را از سجستان به جانب مکه همراهی کردم، او با زیدیه هم عقیده بود. به همراه او نزد امام صادق (ع) رفتم. امام فرمود: ابوبجیر به من بگو وقتی آب ناودان بر روی تو ریخت و تو جلیقه ای از خز بر دوش داشتی و وارد نهر شدی بعد بیرون آمدی، بچهها به دنبال تو آمده و بر سرت فریاد میزدند و مسخره میکردند، چه باعث شد بر این رفتار آنها صبر کنی؟ عمار گفت: ابو بجیر متوجه من شد و گفت: این جریان چه اهمیتی داشت که آن را برای امام صادق (ع) تعریف کردی؟ گفتم: به خدا قسم من نه برای ایشان تعریف کردم و نه برای کسی دیگر، او خود این جاست و سخن مرا میشنود. امام صادق (ع) فرمود: چیزی به من نگفته است ابوبجیر. وقتی از نزد امام آمدیم ابوبجیر به من گفت: عمار گواهی میدهم که امام صادق (ع) عالم خاندان محمد است و آنچه به آن اعتقاد داشتم باطل بوده و ایشان صاحب امر الهی است.
متن عربی:عمار السجستانی قال : زاملت أبا بجیر عبدالله بن النجاشی من سجستان إلى مکة وکان یرى رأی الزیدیة فدخلت معه على أبی عبدالله فقال له یا أبا بجیر أخبرنی حین أصابک المیزاب وعلیک المصدرة من فراء فدخلت النهر فخرجت و تبعک الصبیان یعیطون أی شیء صبرک على هذا قال عمار فالتفت إلی أبو بجیر و قال لی أی شیء کان هذا من الحدیث حتى تحدثه أباعبدالله فقلت لا والله ما ذکرت له و لا لغیره وهذا هو یسمع کلامی فقال له أبو عبدالله لم یخبرنی بشیء یا أبا بجیر فلما خرجنا من عنده قال لی أبوبجیر یا عمار أشهد أن هذا عالم آل محمد وأن الذی کنت علیه باطل وأن هذا صاحب الأمر
نام کتاب: بحارالأنوار نویسنده : العلامة المجلسی جلد 47 صفحه 154
http://lib.eshia.ir/71860/47/154
از دیگر یاران ائمه اطهار علیهم السلام حبیب سیستانی بوده است...
نام کتاب : بحارالأنوار نویسنده: العلامة المجلسی جلد 92 صفحه 52
http://lib.eshia.ir/71860/92/52
اینها گوشه ای از یاران سیستانی ائمه اطهار علیهم السلام بوده است که اثبات می کند مردمان سیستانی نیز از همان قرون اول از اصحاب ائمه اطهار علیهم السلام بوده اند و مجدد همان چالش بر ملحد تحریفگر تکرار می شود که آیا ممکن هست در میان مردمان سیستانی همه بر آیین قبلی بوده و اصلا به زیارت مکه مشرف شوند ! آیا ممکن است مردانی چون حبیب و عمار و محمد فضل رخجی ها بدون توجه به کشتار پدران خود جز اصحاب ائمه اطهار علیهم السلام شوند؟! یا که نه اینها فقط دروغ هایی می باشد همانطور که نشان دادیم ملحد در شبهات خود آورده ؟
این شبهه بی اساس هم به زباله دانی تاریخ پیوست
بخش دهم ( ارادت به اهل بیت (ع) )
ارادت ویژه فرماندار سیستان به امام خوبی ها، سیدنا حضرت امام جواد علیه الصلاه و السلام، و نامه حضرت به وی برای کمک خیر به مردم سیستان و یک یارِ سیستانیِ آن امام همام:
احمد بن زکریا صیدلانی از شخصی اهل سیستان که از بنی حنیفه به شمار میرفت نقل کرد: در ابتدای خلافت معتصم، من با حضرت جواد علیه السلام در آن سالی که به حج رفته بود، هم سفر بودم. سر سفره نشسته بودیم، گروهی از مأمورین سلطان هم بودند. عرض کردم: آقا، فدایت شوم! فرماندار شهر ما ارادتمند خانواده شماست. من در دفتر مالیاتی او مقداری مقروضم، اگر صلاح بدانی نامه ای بنویسی که به من کمک کند. فرمود: او را نمی شناسم. عرض کردم: همان طوری که توضیح دادم، او از ارادتمندان به شما خانواده است! نامه شما برای من سودمند است.
کاغذی به دست گرفته، چنین نوشت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم. آورنده نامه به من گفت که دارای مذهبی پسندیده هستی، بدان! آنقدر از این مأموریت برای تو بهره خواهد بود که به مردم نیکی کنی. نسبت به برادران خود نیکوکار باش. بدان که خدای عزیز از تو (در مورد) حتی یک ذره کوچک و دانه سپنجی بازخواست خواهد کرد.
گفت: وارد سیستان که شدم، حسین بن عبداللَّه نیشابوری که والی و فرماندار بود، قبلا از جریان نامه اطلاع حاصل کرده بود. دو فرسخ به استقبال من آمد. نامه را به او دادم؛ بوسید و روی چشم گذاشت و گفت: چه حاجتی داری؟ گفتم: مالیاتی دارم که در دفتر تو مبلغ آن یادداشت شده! دستور داد آن را از بین ببرند و گفت: تا وقتی من فرماندار باشم، از تو مالیات نخواهم گرفت! بعد پرسید: چه تعداد زن و فرزند داری؟ تعداد آنها را گفتم. مقداری که مخارج من و آنها را تأمین مینمود به اضافه مبالغ دیگری به من بخشید و تا وقتی او زنده بود از من خراج نگرفت و از لطف و عنایت و بخشش او بی بهره نبودم تا از دنیا رفت.
متن عربی: 6 - محمد بن یحیى، عن محمد بن أحمد، عن السیاری، عن أحمد بن زکریا الصیدلانی عن رجل من بنی حنیفة من أهل بست وسجستان قال: رافقت أبا جعفر (علیه السلام) فی السنة التی حج فیها فی أول خلافة المعتصم فقلت له وأنا معه على المائدة وهناک جماعة من أولیاء السلطان: إن والینا جعلت فداک رجل یتولاکم أهل البیت ویحبکم وعلی فی دیوانه خراج فإن رأیت جعلنی الله فداک أن تکتب إلیه کتابا بالاحسان إلی فقال لی: لا أعرفه فقلت: جعلت فداک: إنه على ما قلت من محبیکم أهل البیت وکتابک ینفعنی عنده فأخذ القرطاس وکتب: بسم الله الرحمن الرحیم، أما بعد فإن موصل کتابی هذا ذکر عنک مذهبا جمیلا وإن مالک من عملک ما أحسنت فیه فأحسن إلى إخوانک، واعلم أن الله عز وجل سائلک عن مثاقیل الذر والخردل، قال: فلما وردت سجستان سبق الخبر إلى الحسین بن عبدالله النیسابوری وهو الوالی فاستقبلنی على فرسخین من المدینة فدفعت إلیه الکتاب فقبله ووضعه على عینیه ثم قال لی: ما حاجتک؟ فقلت: خراج علی فی دیوانک قال: فأمر بطرحه عنی وقال لی: لا تؤد خراجا ما دام لی عمل، ثم سألنی عن عیالی فأخبرته بمبلغهم فأمر لی ولهم بما یقوتنا وفضلا فما أدیت فی عمله خراجا ما دام حیا ولا قطع عنی صلته حتى مات.
نام کتاب: الکافی جلد 5 صفحه 111
نام کتاب: تهذیب الأحکام جلد 6 صفحه 335
نام کتاب : بحارالأنوار جلد 50 صفحه 86
پایان
انهدام شبهه
کاری از کارگروه پژوهشی دروغ ها و خرافات ملحدین
@Zandiq_IQ7
http://antizandiq.blog.ir
موضوع اصلا این گونه نیست که نوشته اید. بحث اصلی در منابع چینی و متون پهلوی ساسانی تا اندازهای آمده است. آیا با این متون و نصوص آشنایی دارید؟